مراسم بزرگداشت مادر خیابانی
انا لله و انا الیه راجعون
خواهران و برادران عزیز و گرامی !
ما در اینجا گرد آمدهایم برای بزرگداشت وادای احترام به خانم طاهره صفرزاده، مادر بزرگوار سردار خیابانی، که پس از یک عمر ایستادگی در مقابل فشارهای دو رژیم، روز جمعه گذشته، چشم از جهان فرو بست.
فقدان مادر خیابانی، درست شش روز قبل از سالروز عاشورای مجاهدین، روز حماسه سرخ فام تاریخ مقاومت ایران، اتفاق افتاد. روزی که تاریخ آزادی ایران، آن را بهعنوان سمبل ایستادگی در سینه خود ثبت کرده است.
البته همه روزهای بزرگ در فرهنگ و تاریخ هر ملتی، سمبل یک تحول سرنوشت ساز است؛ مثل یک پیروزی یا یک عید یا عبور از یک دوره سخت و تاریک.
روز ۱۹ بهمن هم، برای مردم ما روز تسلیمناپذیری است. روزی است که هر ایرانی به آن استناد میکند که ملت ایران هرگز تسلیم حاکمیت آخوندها نشده و بالاترین بها را برای این ایستادگی پرداخته است. آن هم بهایی از بالاترین نقطه رهبریکننده جنبش مقاومت که اگرچه سنگین و طاقت فرسا بود، اما این جنبش را در قلب اعتمادها و عاطفههای یک خلق جا داد و برای همه روشن کرد که راه و رسم این مقاومت از فرصتطلبی و قدرتطلبی مبراست.
دلم میخواهد این جا قدری راجع به ۱۹بهمن صحبت کنم؛ چرا که فکر میکنم با آنچه که بر سر مادر قهرمان ما، مادر خیابانی آمد، گره خورده است.
۱۹ بهمن روز عاشورای مجاهدین، یادآور حماسه بزرگی است که سراسر ایران را لرزاند و اخبار آن در چهارگوشه جهان منعکس شد.
آن شب، وقتی که تلویزیون رژیم این خبر را اعلام کرد، من در یک پایگاه بودم. از تلویزیون، صحنهها را دیدم. موسی با رشادت تمام، آرام و مطمئن، چون سرداری فاتح، آرمیده بود. اشرف، پیکر مثله شدهاش توسط پاسداران، در پتویی پیچیده شده بود و جرأت نداشتند آن را نشان بدهند. لاجوردی جلاد، مصطفی فرزند یکساله اشرف و مسعود رجوی را بر بالای پیکر مادرش آورده بود. فکر میکنم که از همانجا پیام این خونها در همه جا جاری شد.
پیام خون سمبل زن انقلابی مجاهد خلق، شهید اشرف رجوی، به همهجا رفت؛ بهخصوص به اعماق زندانها. و همه زندانیان شوریدند. پیام خون او و جوشش خون او، نسل اندر نسل ادامه داشت و دارد و ما در این سالیان در تمام صحنهها شاهد آن بودیم: در فروغ، جاودانه فروغها در مقاومت و جنگاوری مجاهدان، در پایداری ده ساله اشرفیها و در تسلیمناپذیری و خروش و شهادت صبا و آسیه و… که نشان داد زن انقلابی مجاهد خلق چه الگویی در مقابل خود دارد: سمبل و الگویی چون اشرف شهیدان؛ تا که آنها هم به عنوان نسل نوینی از زنان ایرانی، زنان مقاومت و زنان مجاهد خلق نشان بدهند دیگر زنان قبل نیستند. مطمئنم که این پیام یعنی پیام خون بهترین فرزندان مردم ایران، در روز آزادی و پیروزی مقاومت مردم ایران، به ثمر خواهد نشست و ثمره آن آزادی و رهایی مردم ایران خواهد بود. در روز پیروزی، مردم ایران خواهند دانست که چه قیمت کلانی برای مقاومت در مقابل دیکتاتوری مذهبی، رسوا کردن آخوندهای حاکم ،درهم شکستن سلطه شوم آنها و محقق کردن پیروزی مردم ایران، داده شده است.
این تاریخ مقاومت ایران است که بسیاری از صفحات آن نانوشته باقی مانده. صحنههایی که قلب همه ایران و ایرانیان آزاده را لرزاند. همه بر جلادان حاکم لعنت کردند و متقابلا بر آفرینندگان حماسههای رزم و پایداری و بهخصوص این حماسه بزرگ- ۱۹ بهمن- درود فرستادند. آری، همه برعزم و اراده و مقاومت جانانه مجاهدین در برابر دشمن غدار، درود فرستادند اگر چه که شهادت آنها برایشان خیلی دردناک بود.
تا آنجا که به مجاهدین و این مقاومت برمیگردد، از ابتدا میدانستند که وقتی به خمینی جلاد ”نه” میگویند قیمت آن کلان است. قیمت آن همه چیز است. و گذشتن و فدای همه چیز و فدای بهترین چیزها.
این منطق را بهتر از همه خود مسعود رجوی میدانست که این مسیر، قیمت کلانی از او خواهد گرفت. اشرف و موسی و آذر و همه مجاهدین مستقر در آن پایگاه و در همه پایگاههای مجاهدین نیز میدانستند که قیمت این ایستادگی و تسلیمناپذیری چیست؛ با این وجود، همگی قهرمانانه و با عزم و ارادهیی پولادین و با سری بلند تا آخرین نفس ایستادند برای این که مسئولیتها و تعهداتشان را به انجام رسانند. تا از یک طرف به دشمن ضدبشری درسی بدهند که بهرغم همه جنایتها و وحشیگریها و همه بسیجها و حمله و هجومهای سرکوبگرانهاش، نمیتواند مجاهدین را درهم بشکند، یا به تسلیم و سازش بکشاند یا سرسوزنی از سرنگونی این رژیم کوتاه بیایند.
و از طرف دیگر درس و سرمشقی باشد برای همه آزادیخواهان و نیروهای مردمی که برای مبارزه در جهت رهایی خلق و میهن چگونه باید ایستاد، مقاومت کرد تسلیم نشد و برعکس دشمن را خسته و فرسوده و منزوی و رسوا کرد.
خوشا به سعادت شهدای ۱۹بهمن، آنهایی که در رکاب اشرف و موسی جانانه جنگیدند و قهرمانانه به شهادت رسیدند و به عهد خود با خدا و خلق وفا کردند.
پیام آنها خوار و خفیف دانستن دشمن بود. و متقابلا ارتقاء ارزشهای مبارزاتی و انسانی. پیام آنها این بود که مجاهد خلق آماده پرداخت همه چیز است. این را مردم ایران در ۱۹ بهمن به چشم دیدند. بهخصوص دیدند که مجاهدین و در رأس آنها مسعود رجوی، رویه جدیدی در تاریخ مبارزات رهایی بخش خلقها پایهگذاری کرد. تا آن زمان همه، ویژگیهای بسیار برجستهیی از مسعود رجوی بهعنوان یک رهبر سیاسی، یک رهبر ذیصلاح و هشیار انقلابی دیده بودند؛ رهبری که محبوب نسل جوان بود چون آرمانها و ارزشهای آزادیخواهانه و عدالتجویانه آنها را نمایندگی میکرد. اما فکر میکنم در روز ۱۹بهمن یعنی با حماسه عاشورای مجاهدین، یک وجه جدید از ویژگیهای راهبری مسعود رجوی برای مردم ایران و حتی برای خود مجاهدین، برجسته، عیان و آشکار شد. آنوجه این بود که در رأس یک سازمان انقلابی، در رأس یک جنبش و یک مقاومت و در رأس یک آلترناتیو، رهبریای قرار دارد که قبل از هر چیز آماده است که از همه چیز خود بگذرد و این حرف و روش و ویژگی جدیدی بود. آری مسعود رجوی از همه چیزش گذشت، از اشرف شهیدانش، از سردار سردارانش یعنی موسی، از طفل شیرخوارش یعنی مصطفی و …
ما در بهمن سال ۹۱هستیم که سی و یک سال از حماسه عاشورای مجاهدین میگذرد. اکنون گذشتن از همه چیز برای نسلهای مجاهدین، برای همه خواهران و برادرانمان، یک رویه پذیرفته شده، تثبیت شده و بسیار مقدماتی، و در یک کلام لازمه هویت مجاهدین است .بهطوری که به جرات میتوانم بگویم هر یک از آنها آموزگار این روش و این ویژگی هستند. ولی یادتان باشد روزگاری بود که این رویهها اصلا وجود نداشت. این رویهها خلق شد. با پیشتازی با معلمی و رهبری که قبل از همه، از خودش شروع کرد.
پایه گذاری، گسترش و سنت شدن این پاکباختگی، البته که بهای زیادی میطلبید. از مجاهدین و به دنبال آنها از پدران و مادران مقاومی که باری از این رزم و پایداری را به هر شکل به دوش کشیده و در کانون این رویارویی بودند. مادر بزرگوار موسی، خانم صفرزاده، یکی از برجسته ترین آنها بود. چرا که مادر موسی بود و چنان که سراسر عمرش هم نشان داد به روشنی واقف بود که در چه نقطهیی است، چه تعهدی بر دوش دارد و جامعه و تاریخ مجاهدین چه انتظاری از او دارند. و الحق که آن را به خوبی پاسخ داد.
شما میدانید که در حاکمیت دیکتاتوری شاه، در آن سالهایی که موسی در زندان بود، این مادر دلیر در شبهای احیا در ماه رمضان، در مجالس عمومی شجاعانه برای آزادی زندانیان سیاسی دعا میکرد. و بیپروا دعا میکرد که خدایا دشمنان آنها را سرنگون کن. این دعایی بود که او هر سال در ماه رمضان با صدای بلند تکرار میکرد و برای مردمی که به جلسات میآمدند، از جوانانی که به خاطر مردم در زندانهای شاه بودند، صحبت میکرد.
در تبریز از همان سال ۵۹، رژیم خمینی فشار و آزار و حمله و هجوم نسبت به این خانواده را شروع کرد و چیزی کم نگذاشت. بعد از ۱۹ بهمن، رژیم یکباره خود را مواجه با برانگیختگی عواطف تودهای مردم ایران در رابطه با این حماسه بزرگ و رزم و شهادت قهرمانانه اشرف و موسی و یارانشان دید.
برای انتقام گرفتن به خانه پدر و مادر سردار خیابانی در تبریز حمله کرد. خانهای که مردم برای ابراز همدردی و حمایت، گروه گروه به آنجا میرفتند. در آن حمله، مزدوران خمینی تمام خانه را تاراج کرده، همه جا را بههم ریخته و هر چه را که نتوانستند ببرند، تخریب کردند. این حادثه فقط یکی از انواع فشارها و اذیت و آزارهایی بود که بر سر خانواده خیابانی آوردند.
یکی از صحنههای پایداری مادر این بود که در روزیکه یکی از پایگاههای مجاهدین که دختر قهرمانش مجاهد شهید مهین خیابانی از جمله مجاهدان مستقر در آن بود، توسط پاسداران خمینی مورد محاصره و حمله قرار میگیرد، مجاهد قهرمان مهین خیابانی از همان پایگاه به مادرش در تبریز تلفن میکند و به او میگوید که ما در محاصره پاسداران هستیم و درگیری قطعی است و ما تا به آخر میجنگیم و شهید میشویم.
میشود حدس زد که مادر با شنیدن این خبر، چه حالی پیدا میکند. با این حال چنان روحیه و ایمانی داشت که میگویند خود را طوری کنترل کرد که کسی متوجه نشد که چه گذشته و حتی یک شکایت و آه و اندوه و اسف از این مادر، ندیدند. او از چنان روحیهای برخوردار بود و رفتارش چنان بود که سایر خواهران موسی شک می کردند که آیا اصلا این مادر از این شهادتها خبر دارد؟
ولی موضوع، چیز دیگری بود: او تصمیم گرفته بود و انتخاب خودش را کرده بود که از آرمان مجاهدین و ارزشهایی که این خونها خلق کرده، دفاع کند و تا آخرین لحظه هم این کار را کرد.
میدانید که پس از شهادت فرزندانش، رژیم نگذاشت که او حتی برای آنها مراسمی برگزار کند.
میگویند بعد از عاشورای ۱۹بهمن، وقتی رژیم به خانهاش میریزد، مادر خشمگینانه بر آنها میخروشد که با موسای من چه کردید؟ آن جنایتکاران هم وقیحانه میگویند او را کشتیم و به چاه انداختیم. باز میتوانید تصور کنید که یک مادر وقتی چنین جوابی میشنود چه حالتی پیدا میکند. با اینحال نمیتوانند خدشهای به روحیه و ایمانش وارد کنند.
اجازه بدهید در این جا نامهیی را از مادر موسی بخوانم. او این نامه را بعد از شهادت موسی برای مسعود رجوی و در جواب نامه او نوشته و این دستخط خود مادر است:
«خدمت فرزند بزرگوارم تقدیم میکنم.
فرزند عزیزم!
امیدوارم سلام گرم و صمیمانهام را بپذیرید.
نامهیی که برای ما نوشته بودید، رسید. از لطف و محبت شما بینهایت سپاسگزارم.
از این که با تمام گرفتاریها و رنجها ما را هنوز در خاطر دارید، بسیار بسیار متشکرم و از خدای متعال میخواهم که سایه شما را از سر بچهها کم و کوتاه نفرماید. و شما را همیشه برای ما حفظ کند.
ما هم به نوبه خود کم و بیش، از دردهای درونی شما آگاهیم و میشود گفت که سهم شما در این شدائد از همه بیشتر است. بالاخره اجر و پاداش نیکی با خداست.
ما همه این دردها و رنجها و جدایی از عزیزمان را فقط بهخاطر رضای خدا پذیرفته و تا پیروزی نهایی صبر خواهیم کرد. تا نوبت فتح و ظفر برسد.
فرزند گرامی!
بیش از این وقت شما را نمیگیرم و شما را به خدای بزرگ میسپارم.
موفقیت روزافزون شما را در این سال نو از درگاه خدا مسألت دارم.»
من فکر میکنم که مادرانی که بهرغم این بلاها، یا بهتر است بگویم بهرغم این ابتلائات سخت و بغرنج، این چنین پایدار و استوارند، قبل از هر چیز، حامل یک پیام جدی هستند؛ برای کل جامعه، یعنی هم برای زنان هم برای مردان و هم برای همه نسلها. و آن این است که دوران ضعیفگی و اظهار ضعف در مقابل دشمنان غدار سر آمده است. هر کس به سهم خود میتواند بایستد، مقاومت کند، پایداری کند، کوتاه نیاید، سرخم نکند، کمر خم نکند و بهعکس، دشمن را وادار کند هم خم بشود و هم عقبنشینی کند. واضح است که در این سی و چند سال چقدر اذیت و آزار بر این مادر و بر خانوادههای ما رفته است. اما این روحیه و این حمایت بی دریغ، آن هم تا آخرین لحظه و تا آخرین روزها، خود بهترین بینه و آیت پیروزی خلق قهرمان ایران است.
سلام بر مادر مجاهد طاهره صفر زاده و سلام بر فرزندان او موسی، آذر، محمد علی، محمد حسن، مهین و تقی که فدیه راه خدا و خلق و فدیه راه آزادی ایران شدند.
یک بار دیگر به هموطنان و بهویژه مردم تبریز و به همه خواهران و برادران و بهویژه به خواهران عزیزم لعیا و مینا خیابانی تسلیت میگویم و البته قبل از همه، به شما عزیز (مادر رضاییهای شهید) و به شما مادران بزرگواری که این جا هستید و به همه شما دوستان و رفقا.
اگرچه هرقدر در باره حماسه ۱۹بهمن – حماسه اشرف و موسی- و رشادت و قهرمانی و پاکبازی آنها و یارانشان بگوییم کم است.
در همینجا یاد مجاهد وارسته و مجاهد صدیق غلامحسین صادقی از مجاهدان گرانقدر در لیبرتی که تا آخرین لحظه و تا آخرین نفس مبارزه کرد و نهایتا از میان یارانش پرکشید. یاد و خاطره او با آن همه صفا و صمیمیتش زنده وگرامی است.
من در مورد او گفتم بازهم دلم میخواهد تکرار کنم: یک شخصیت برجسته انقلابی، مایهگذار، سرزنده، خون گرم و در عین حال بیادعا و بیتکلف که از هواداری مجاهدین در زمان شاه و همراهی و همرزمی با مجاهدانی مثل محمد مصباح، عطا حاج محمودیان و احمد جواهریان شروع کرد تا این سه دهه در دوران سیاه خمینی با همان روحیه و با همان عزم جزم بیوقفه در حال مجاهدت و مبارزه بود.
بهخصوص در ده سال اخیر، یعنی دوران پایداری اشرف و بالاخص در این دوره یک ساله جابه جایی مجاهدین از اشرف به زندان لیبرتی با تمام سختیها و ناملایماتی که آنها داشتند.
شنیدهاید که او بیماری داشت، بهویژه بیماری قلبی. اما بهرغم تشدید بیماریهایش، به خصوص در لیبرتی، چیزی از فعالیت و تلاش خود کم نکرده بود. مثل سایر خواهران و برادرانش در لیبرتی.
با وجود اینکه شرایط آنجا خیلی سخت و پرفشار بود؛ بهخصوص برای افرادی که بیماری داشتند. با این حال، او در قبال دردها و بیماریها و فشارها و محدودیتهایی که با آن مواجه بود، تسلیم ناپذیر و مقاوم بود و در هر ابتلایی خدا را شکر می کرد. واقعیت این است که مجاهدانی چون حاج صادقی پایداری در ابتلائات و سختیهایی که در مسیر مبارزه بر سر راهشان قرار میگیرد را انتخاب کردهاند.
امروز جان مایه مقاومت در کل جامعه ایران با رزم و فداکاری و پایداری و جانفشانی مجاهدانی چون غلامحسین صادقی، نشو و نما یافته و من فکر میکنم درس و پیام هدایت کنندهیی برای نسل جوان و رزمنده یی دارد که در مقابل رژیم آخوندها ایستادهاند.
از سالها پیش مسعود رجوی به همه ما آموزش داده است که وقتی چاه باطل خیلی عمیق است، ستیغ قله حق باید خیلی بالابلند باشد. و این جوهر استقامت مجاهدین در اشرف و لیبرتی است. این صدیقین، این شهیدان و پایداریکنندگان، کما اینکه مادرانی مثل مادر خیابانی یا زندانیان دلیری که الان در زندانها مقاومت میکنند، یا اشرفنشانهایی که در داخل و خارج ایران در حال پیشبرد کارزارهای این مقاومت هستند، دست اندرکار حل همین تضاد تاریخی هستند. به همه آنها درود میفرستیم.
در یایان،یک بار دیگر به خانواده صادقی بهخصوص به برادر مجاهدمان محمد صادقی که اکنون در لیبرتی است و همچنین به مردم کاشان تسلیت میگویم.
- برچسبها:اشرف, مجاهدين, مقاومت ایران