مریم رجوی: زنان، صدای سرکوبشدگان
سخنرانی در سالن ارلزکورت لندن- اول تیر ۱۳۷۵
با تشکر از همه شما و محبت بیدریغتان و با سلام به همه هموطنان عزیزی که در میتینگهای بزرگداشت ۳۰خرداد در کشورهای مختلف شرکت دارند و صدای ما را از اینجا میشنوند. قبل از هر چیز باید بگویم که از دیدار با شما و شرکت در این برنامه بزرگ و ارزشمند بسیار خوشحالم.
ما هر سال در چنین روزهایی از ۳۰خرداد صحبت میکردیم؛ از صدایی که در تاریخ ایران جاودانه شد. حالا هم بهجاست که سخن را با بزرگداشت پانزدهمین سالگرد ۳۰خرداد آغاز کنیم:
۳۰خرداد روز خروش مردم ایران علیه سرکوب آزادیها و سرآغاز مقاومت تمامعیار و پررنج و خون علیه دیکتاتوری مذهبی؛ روز تحقق اراده مردم ایران در شکلگیری ارتش آزادیبخش ملی و روز شهدا و زندانیان سیاسی ـ ستارگان شبکوب و ظلمتسوز و فدیههای عظیم آزادی و حاکمیت مردمی است.
همچنین در آغاز صحبتم، میخواهم به تمامی زنان آزادهیی که در سراسر جهان برای برابری و رهایی مبارزه کردهاند، ادای احترام کنم، و به زنان ستمدیده میهنم ایران درود بفرستم؛ زنانی که تاکنون دهها هزارشان شهید راه آزادی شدهاند. و اجازه میخواهم در همینجا، در رأس این فروغهای جاویدان ملت ایران، از شهید اشرف رجوی یاد کنم؛ زنی که در زندان شاه، در اثر شکنجه، شنوایی یک گوشش را از دست داد و آثار زخمهای زیادی بر بدن داشت، اما در حاکمیت آخوندی، خمینی و لاجوردی او را بهشهادت رساندند و از پیکر بیجانش هم درنگذشتند. دژخیمان در برابر سایر زندانیان اوین، به مُثله کردن پیکر بیجانش مبادرت کردند. سلام بر اشرف و همه پرچمداران و شهیدان راه آزادی.
ستم جنسی، دیرپاترین ستم تاریخ
این رنجها و این خونها، بهای آزادی است و مضمون کشاکشی بیامان، که به فلسفه «بودن یا نبودن» فرزند انسان معنا میدهد. چنین است که «نغمه آزادی نوع بشر»، بهرغم خواست جباران ستمگر، هرگز خاموشی نمیپذیرد و آه شرر بار سرکوبشدگان بنیاد ستم را زیر و زبر میکند.
زنان، نخستین سرکوبشدگان تاریخاند که باید علاوه بر تحمل ستم سیاسی و ستم اقتصادی ـ اجتماعی، کفاره «گناه» زن بودن را هم بدهند. اگر زنان نیمی از کل انسانهای روی کره زمین هستند، پس ستم جنسی و فرهنگ مبتنی بر آن بهگونهیی بلافصل بر روی نیمه دیگر ـ یعنی همه مردان ـ نیز بازتاب دارد و مرد را هم دربند و آلوده نگه میدارد. یعنی که آزادی قطعی و نهایی فرد و اجتماع انسانی در گرو آزادی زن سرکوبشده است و اعمال تبعیض و ستم جنسی، همه پهنههای دیگر وجود و فعالیت انسانی را درمینوردد و در آنها تأثیر میگذارد. شاعر بزرگ ایران، سعدی، چه خوب گفته است که:
بنی آدم اعضای یک پیکرند
که در آفرینش زیک گوهرند
چو عضوی بهدرد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تاریخ از بردگان، بسیار یاد کرده و برای جشن و سرورهایی که به سبب آزادی آنها بهپا میشد، فراوان سخن گفته است. اما از «برده بردهها» که دردمندترین و ستمکشترین بخش اجتماع انسان است، کمتر صحبت شده است. و ما امروز جمع شدهایم تا صدای گمشده در آوار قرنها و هزارههای سرد و خاموش را به گوشها برسانیم: صدای زنان؛ صدای سرکوبشدگان.
زنان صدای سرکوبشدگان
تاریخ بشر از یکسو، تاریخ دستیافتن به آزادی است، اما از سوی دیگر، تاریخ غمانگیز ستمهاست.
اگرچه آدمی توانست خودش را از اسارت مطلق طبیعت بهتدریج رها کند، اما خیلی زود به اسارت همنوع خود درآمد. و بدین ترتیب تاریخ با ستم انسان بر انسان آغاز شد. در تراژدی بزرگ بردگی، که نرونها و فرعونها آن را کارگردانی کردند، صدای سرکوبشدگان در صفیر تازیانهها گم شده بود. آنچه بود، صدای زنجیرها بود و عصر سیاه بردگی که تا مغز استخوانها رسوخ کرده بود.
آیا انسان تا ابد محکوم این سرنوشت کور خواهد ماند؟
پاسخ را مردم آن روز در ناصریه و سرزمینهای نزدیک آن از مسیح شنیدند که چنین میخروشید: «مرا فرستاد تا شکسته دلان را شفا بخشم و… کوبیدگان را آزاد سازم».
پیام مسیح ترجمان روشن این تقدیر هستی شناسانه بود که «میتوان و باید بر اسارت و بردگی شورید».
قیام اسپارتاکوس هم بیتردید از این باور نشأت میگرفت که اسارت، هرگز ابدی نیست و آزادی سرانجام دستیافتنی است. اگرچه او و یارانش میدانستند که حداقل برای آنها آزادی جز بر بالای صلیبها متصور نیست.
اسپارتاکوس در آستانه آخرین نبرد، خطاب به یارانش گفت: «ما راههای درازی با هم آمدیم و جنگهای بسیاری کردیم. اما اکنون، بهجای اینکه به سرزمینمان برویم، باز هم باید بجنگیم. شاید برای ما صلح و آرامشی در این دنیا وجود نداشته باشد. اما من قطعاً میدانم که ما آزاد هستیم».
روز بعد «از رم تا کاپوا ششهزار برده به صلیب کشیده شدند». این بهای آزادی بود. ولی از آن پس، صدای سرکوبشدگان، فریادی شد که در همهجا طنین انداخت و پایان عصر بردگی را نوید داد.
آری، جریان تاریخ اگر چه با ستم و رنج و خون همراه بود، اما در نهایت امر جز سرگذشت شیرین و شکوهمند رهایی نیست. روزگاری دنیای ما عرصه تاخت و تاز جبارانی چون آتیلا، چنگیز و هیتلر بود، اما در دوران سلطه شعور و آگاهی، همبستگی تمدنها و مناسبات نوین ملتها راه را بر چنین گردنکشانی بسته است. تاریخ هیچگاه از پویش نمانده و بشریت، با جدال مستمر علیه تمامی موانع حریت، خود را از اسارت مناسبات کهن اجتماعی و اقتصادی رها ساخته و به پیش تاخته است.
با این همه، یک صدا و تنها یک صدا، در اعماق خفته تاریخ همچنان بیپاسخ باقی ماند: صدای «برده بردهها»، صدای زنان، صدای تحملکنندگان زشتترین نوع ستم.
ژرفای ستم جنسی چندان بود که کسی وجودش را باور نداشت. ستم جنسی «ستم» شمرده نمیشد، گویی طبیعت زندگی برای زنان طور دیگری نمیتوانست باشد:
«من یک زنم
زنی که از آغاز،
با پای برهنه،
عطشِ تند زمین را
در پی قطرهیی آب درنوردیده است».
زنان در حقیقت دو بار به بردگی رفتند: یکبار بهخاطر زن بودن و یکبار به همراه دیگر بردگان، دیگر سرکوبشدگان؛ به همراه تمامی انسانهایی که در تمام طول تاریخ به اسارت و بهرهکشی کشیده میشدند.
آری پای زنان را در همه زنجیرهای اسارت میتوان دید، و صدای سرکوبشدگان را در فریاد پنهانشان میتوان شنید.
وقتی سیمون دوبوار ریشه دیرینه ستم را از اعماق خاموش تاریخ بیرون میکشید، میگفت: «همه طبقات اجتماعی تحت ستم، زمانی نبودهاند، آنها بعداً بهوجود آمدند، ولی زنان پیوسته بودهاند. آنها به سبب ساختار فیزیولوژیک خود زن هستند. اما طنین خودبهخودی زن در گوش مرد آهنگی دشنامگونه دارد و در ذهن او آمیزهیی از بهرهوری جنسی و تحقیر است».
داستان زن، تراژدی ناپیدای ستمی است که تاروپود زندگی و تمام هستی او را درنوردیده است. رشتهیی که زنان را به ستمگران همیشگیشان پیوند میدهد با هیچ رشته دیگری قابل مقایسه نیست. این اولین بردگان روی زمین حتی در خواب هم به نفی و حذف ستمگران خود نمیپردازند و تراژدی وقتی به اوج خود میرسد که آنها گمان میکنند این اسارت ازلی و ابدی است.
آیا زنان در ایران حقوقی دارند؟
اما وضعی از این دردناکتر هم وجود دارد. و آن تراژدی زنان در میهن اسیرم ایران است. در حاکمیت آخوندهای ضدبشرکه نهتنها زن را برده ازلی و ابدی میدانند، بلکه هویت انسانیاش را هم نفی میکنند.
و راستی مگر میشود از زنان و جنبش برابری صحبت کرد، اما از ارتجاع و بربریت زنستیز حاکم بر ایران سخن نگفت؟
اما از کجای این تراژدی تلخ و سنگین بگویم؟ از صدها زنی که هر روز در خیابانها مورد حمله قرار میگیرند یا آنها که دستگیر میشوند و شلاق میخورند؟ از زنان شریفی که بهخاطر رنگ لباس یا پیدا شدن چند تار مو مجبورشان میکنند در برگهیی به روسپیگری اعتراف کنند یا از آنها که با شقاوت تمام سنگسار میشوند؟
از اینها بگویم یا از تراژدی دختران ۹ساله؛ آنهایی که طبق قانون آخوندها باید شوهر داده شوند یا ۱۳ـ۱۲سالههایی که به مردان ۵۰ ساله و ۷۰ساله فروخته میشوند؟ نونهالان معصومی که در زیر فشار جسمی و روحی پژمرده و پرپر میشوند، یا به انبوه قربانیان خودسوزی و خودکشی میپیوندند؟
در ابتدای سال ۷۱روزنامهها نوشتند که درمناطق محروم شمال خراسان و استانهای سیستان و بلوچستان دختران خردسال بهمبلغ ۱۰هزار تومان (معادل ۶۰ـ۷۰دلار به نرخ روز) به فروش میرسند و فقط در منطقه شمال خراسان ۱۷۰۰تن از این قبیل زنان رها شدهاند.
و حتماً شما تراژدی رنج میلیونها دختر قالیباف را در ایران شنیدهاید؛ بیگاری در کارگاههای نمور و آلوده، جایی که آنها به فلج و سل و دهها عارضه دیگر مبتلا میشوند و بهار زندگی خود را در تاروپود قالیها بهجا میگذارند.
از اینها بگویم یا از انبوه زنان کارمند و معلم و کارگر که هزار هزار بهخاطر زن بودن از مشاغل خود اخراج شدهاند. بهنحوی که، براساس آمار و ارقام مرکز آمار رسمی کشور، در سال ۶۵ تنها ۹درصد شاغلان را زنان تشکیل میدادند و اکنون وضع از آنهم بدتر شدهاست. یا از قصه رنجهای چندمیلیون زن بیوه، و زنان و کودکان آواره جنگ ضدمیهنی،که تراژدی پنهانمانده دیگری است: درد بیخانمانی، درد تهمت و سرکوفت و فشار فقر و تجاوز و سرکوب.
از حماسههای مقاومت دههاهزار زنی بگویم که بهخاطر تسلیم نشدن به استبداد سفاک آخوندی و رویآوردن به مقاومت برای آزادی، به وحشیانهترین صورت شکنجه و اعدام شدند یا از قساوت و سنگدلی دژخیمان حکومت آخوندی که مادران پیر، زنان باردار و دختران خردسالرا حتی بدون احراز هویت تیرباران کردند.
و یا از داستانهای مدهوش کننده ولی واقعی زنان جوانی که با وحشیانهترین شکنجهها درهم کوبیده شدند و در شب اعدام، مطابق فتوای رسمی آخوندها، به آنها تجاوز کردند و قبل از تیرباران، خونشان را کشیدند؟
و بگذارید تأکید کنم که بدون شک، نه مردم، نه تاریخ و نه خدا، هرگز از این جنایات نخواهند گذشت و این جنایتکاران، بهخاطر این استعدادهای زنده بهگور و پرپر شده، مورد بازخواست قرار خواهند گرفت:
و اذا الموؤده سئلت به ای ذنب قتلت.
درود به این قهرمانان شهید و اسیر، که بهرغم همه وحشیگری مرتجعان، هرگز تسلیم نشدند و دست از مقاومت برای آزادی و رهایی برنداشتند. با پای سر در قفای آزادی دویدند و خود ناخدای زورقهای آزادی شدند. و راستی که بهگفته اشرف شهیدان، جهان خبردار نشد که در این سالها بر مردم ایران و بهخصوص بر زنان میهنم چه گذشت.
آخر رئیس قوه قضاییه این رژیم ـآخوند یزدیـ رسماً اعلام میکند که «زن حتی اگر بخواهد در جلسه عزای پدرش شرکت کند، باید از شوهرش اجازه بگیرد» (نماز جمعه ۶ آذر۷۱).
آخوند آذری قمی نیز میگوید «ولی فقیه میتواند برخلاف رأی پدر و خود دختر، او را به زور شوهر بدهد».
آخوند صدوقیـ که در مناطق مرکزی ایران خمینی را نمایندگی میکردـ یکبار در مجلس خبرگان رژیم گفت: «این برایمان ننگ و عار است که زن رئیسجمهور یا نخستوزیر شود».
در آموزشهای آخوندها با استنادهای بسیار، برای توجیه دروغپردازیهای فراوان رژیم در زمینههای مختلف، تصریح می شود که به سه طایفه باید دروغ گفت: ۱ـ زنان، ۲ـ کفار، ۳ـ منافقین
اما اوج پلیدی آخوندهای ضدبشر این است که جنایتهای زنستیزانه و دعاوی ارتجاعی خود را به اسلام نسبت میدهند، درحالیکه این جنایتها و دجالگریها فقط و فقط برای حفظ قدرت و ادامه حکومت است.
پس به گفته قران کریم، وای برآنها که بهدست خودشان چیزهایی را مینویسند و میگویند اینها از نزد خداست تا منافع حقیرخودشان را به دست آورند: فویل للذین یکتبون الکتاب به ایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله لیشترو به ثمنا قلیلا.
آری، زن ایرانی در برابر چنین هیولایی به مقاومت برخاسته است؛ هیولایی که از اعماق قرون سر برآورده و بقایش به زنستیزی و آپارتاید جنسی وابسته است؛ هیولایی که فقط دشمن مردم ایران نیست، بلکه با بشریت سر جنگ دارد.
خطر جهانی بنیادگرایی
اکنون اُختاپوس استبداد مذهبی و بنیادگرایی که قلبش در تهران میتپد، چنگالهای خونینش را در سراسر کشورهای اسلامی و جوامع مسلمان سایر کشورها فرو برده و به نخستین تهدید صلح در منطقه و جهان تبدیل شده است. آخوندهای حاکم بر ایران با سوءاستفاده از باورهای مذهبی بیش از یک میلیارد مسلمان، به توسعهطلبی و صدور بحران و تنش میپردازند. دخالت در کشورهای اسلامی، صدور فتوای قتل اتباع خارجی، عملیات تروریستی در کشورهای مختلف جهان، اختصاص دادن بودجههای سرسامآور برای تهیه انواع سلاحها، از جمله سلاحهای کشتار جمعی (میکروبی و شیمیایی) و بهطور خاص، تلاش برای دستیابی به سلاح اتمی، بخشی از مواضع و عملکردهای آخوندها در صحنه بینالمللی است که با ذات و موجودیت مرتجعان پیوند خورده است.
از همین روست که استبداد مذهبی حاکم بر ایران، با مهمترین پروژه صلح جهانی در منطقه خاورمیانه، دشمنی میورزد و به تلاشهایی دست میزند که مرتجعان و بنیادگرایان و افراطیهای جنگطلب را تقویت میکند، چرا که بقای خود را در تداوم بحران و جنگ جستجو میکند.
این حقایق به وضوح نشان میدهد که هیولای فاشیسم مذهبی، صلح جهانی را تهدید میکند و مقابله با آن برعهده بشریت معاصر است.
من در اینجا بار دیگر بر این نکته تأکید میکنم که این مرتجعان که به نام دین، مردم ایران و بهویژه زنان ایران را سرکوب میکنند و به صدور ارتجاع و تروریسم می پردازند، هیچ ربطی به اسلام ندارند؛ آنها دین فروشاند و برای مقاصد شوم ضدانسانی خود از نام اسلام سوءاستفاده میکنند.
اسلام دین صلح، دین آزادی، دین حریت و برابری انسانها و دین عشق و رحمت و رهایی است، درحالیکه ارتجاع و بنیادگرایی آخوندها بر کینه و دشمنی و جهل و سیاهی متکی است و با ارزشهای انسانی و صلح جهانی سرِ جنگ دارد.
این دشمنی گستاخانه در سالهای پایانی قرن بیستم به مباحثات مهم بینالمللی هم کشیده شده است: در سال ۹۳ در کنفرانس جهانی حقوقبشر در وین، بر سر اصل «جهانشمول بودن حقوقبشر»؛ در سال ۹۴ در کنفرانس جهانی کنترل جمعیت در قاهره بر سر حقوق زنان در کنترل بارداری؛ در سال ۹۵ در کنفرانس جهانی پکن بر سر اصل برابری زن و مرد؛ و در سال۹۶، بر سر تروریسم و دشمنی با صلح در کنفرانس بینالمللی شرمالشیخ.
زنان، پیشتاز جبهه مشترک ضدبنیادگرایی
اما جامعه بینالمللی هنوز نسبت به خطرات سازش با دیکتاتوری مذهبی و تروریستی حاکم بر ایران حساسیت کافی نشان نمیدهد و آخوندها همچنان فرصت مییابند که از اینگونه مماشاتها بهرهبرداری کنند. آنها از طریق باجخواهی تروریستی، اصول اخلاقی و حتی سیاست دولتها را به گروگان میگیرند.
حوادث ماههای اخیر یکبار دیگر نشان داد که آنها پیوسته در کشورهای منطقه مداخله میکنند و در کشورهای غربی با سوءاستفاده از تسهیلات دیپلوماتیک دست به ترور میزنند. دو ماه پیش هم برای صدمین بار تصریح کردند که فتوای قتل سلمان رشدی، نویسنده انگلیسی، فقط با ترور او میتواند پایان بگیرد.
در برابر چنین رژیمی جز قاطعیت راه دیگری وجود ندارد. این قاطعیت نه فقط یک وظیفه اخلاقی و انسانی، بلکه دقیقاً یک ضرورت سیاسی و تاریخی است که آینده دموکراسی و توسعه و صلح به آن بستگی دارد.
اینجاست که مسأله زنان و جنبش برابری با مبارزه علیه ارتجاع و بنیادگرایی پیوند میخورد. چرا که زنان نه فقط پیشتاز جنبش برابری، بلکه همچنین نیروی اصلی توسعه و صلح و عدالت اجتماعی هستند. در این زمینه در اسناد کنفرانس جهانی زنان در پکن هم به صراحت تأکید شده است که «بدون شرکت فعال زنان و بدون در نظر گرفتن نظریات آنان در زمینه سطوح تصمیمگیری، هدفهای برابری، توسعه و صلح غیرقابل تحقق است».
بله، به نظرمن، بشریت تنها در صورتی از شر پدیده شوم ارتجاع و بنیادگرایی خلاص میشود که زنان نقش پیشتاز خود را در این کارزار جهانی به عهده گیرند و با استفاده از همه اشکال مبارزه دموکراتیک، راه را بر هرگونه مماشات و سازش با آخوندهای زنستیز و ضدبشر ببندند.
بهخصوص که مسأله بنیادگرایی، نه تنها مهمترین مسأله سیاسی کشورهای اسلامی، بلکه مهمترین موضوع سیاست خارجی در سایر کشورهاست. بنابراین، اجازه بدهید که از همه زنان و از همه خواهرانم در سراسر جهان بخواهم که برای تشکیل یک جبهه متحد ضدبنیادگرایی بهپاخیزند؛ جبههیی متشکل از تمامی زنان و مردان انساندوست و ترقیخواه، که بیتردید به یاری زنان ایران، این قربانیان اصلی سرکوب و ستم آخوندها خواهند شتافت.
جبهه متحد ضد بنیادگرایی، در خدمت صلح جهانی است و اجازه نمیدهد که تجربه تلخ مماشات با فاشیسم قبل از جنگ جهانی دوم تکرار شود.
راهگشای جنبش برابری
نکته دیگری که میخواهم در اینجا بر آن تأکید کنم، این است که پیشتازی زنان در مبارزه با ارتجاع و بنیادگرایی، بهطور مضاعف در خدمت جنبش هوادار برابری و ریشهکنی ستم جنسی است. چرا که، راه ارتقا و جهش جنبش هوادار برابری، پیوند آن با یک جنبش مترقی سیاسی است. چرا که، بدون مشارکت زنان در قدرت سیاسی، بدون حضور زنان در رهبری و تصمیمگیریهای کلیدی اجتماعی، بدون نقش جدی و برابر آنان در مدیریت اقتصادی و بدون مداخله زنان در سیاست بینالمللی، صحبت از برابری زن و مرد مفهومی ندارد. برابری واقعی وقتی تحقق مییابد که زنان در بطن اصلیترین مبارزه روز، مسئولیتهای کلیدی بهعهده بگیرند.
ضرورت رهبری زنان
علاوه بر این، برای واژگونی نظام تبعیض جنسی و تغییر بنیادین در سیاستهای آن، زنان باید برای یک دوران، هژمونی سیاسی را در دست بگیرند. هدف و مضمون هژمونی زنان، تضمین برابری و ریشهکن کردن ستم جنسی است، نه تعویض مردسالاری با زنسالاری. از همینرو، تمامی الزامها و تمامی پیامدهایش، درست بهعکس نظام کنونی، خصلتی رهاییبخش دارد و فوران نیروهای آزاد شده در اثر رفع این ستم، میتواند بنبستهای امروز جامعه بشری را بگشاید و نظامی نوین را در تمامی مناسبات انسانی چه در درون جوامع و چه در سطح بینالمللی شکل دهد.
به این ترتیب، زنان نشان خواهند داد که اگرچه خود در طی قرون و اعصار، با سهمگینترین ستم تاریخ مواجه بودهاند، ولی اینک در عصر شکوهمند رهایی زن، صدای همه سرکوبشدگان تاریخ را به اوج میرسانند.
بله، امروز، صدای زنان، یعنی صدای سرکوبشدگان؛ صدای بچههایی است که از حداقل حقوق و شرایط رشد محرومند، صدای فقیران و دردمندانی است که در فقدان ابتداییترین نیازمندیهای مادی و معنوی یک زندگی انسانی مینالند ولی صدایشان به گوش هیچکس نمیرسد.
بله، اکنون نوبت زنان است که علیه تمامی اَشکال ستم بهپاخیزند.
بهپاخیزند و با پایان دادن به ستم و نابرابری جنسی، انسان (زن و مرد) را با هویت انسانی خود یگانه کنند؛ بهپاخیزند و جامعه انسانی را حیاتی نو بخشند؛ بهپاخیزند و بنیاد تمامی ستمها را براندازند: «فلک را سقف بشکافند و طرحی نو دراندازند».
تجربه زنان در مقاومت ایران
اکنون اجازه میخواهم به دستاوردهایی که زنان در جنبش مقاومت ایران، در همین مسیر بهدست آوردهاند، اشاره کنم. دستاوردهایی که در حقیقت متعلق به همه زنان و متعلق به جنبش هوادار برابری است و ما برای غنیکردنش به اندیشه و تجربه خواهرانمان در سراسر جهان چشم دوختهایم.
زنان ایران پس از ۱۰۰سال شرکت فعال در مبارزات اجتماعی، با تهاجم دیکتاتوری مذهبی و تروریستی یعنی بنیادگرایان حاکم بر ایران مواجه شدند. اما تنوره کشیدن دیو ارتجاع و سختتر شدن شرایط برای زنان ما تنها یک پیام و یک راهحل داشت: «مقاومت تمامعیار آری، سازش و تسلیم هرگز». آنان در مبارزه سیاسی، فعالانه شرکت کردند و به مقاومت علیه ارتجاع و دفاع از آزادیهای دموکراتیک برخاستند و اکنون صدای رسای ملتی اسیر و سرکوب شده، اما، سرفراز و مقاوم را فریاد میکنند.
این زنان پیشتاز، پس از ۱۵سال مقاومت در برابر ارتجاع، اکنون مواضع کلیدی و رهبریکننده جنبش مقاومت را در دست دارند؛ ۵۲درصد پارلمان مقاومت را زنان تشکیل میدهند، ستاد فرماندهی ارتش آزادیبخش ملی ایران اساساً متشکل از زنان است و شورای رهبری مجاهدین، که سازمان محوری این مقاومت است، تماماً از زنان تشکیل شده است؛ زنان فرماندهی و مدیریت لایههای مختلف از فرماندهی یکانهای رزمی و واحدهای فنی و تخصصی، تا سازمان کار سیاسی و مدیریت امور تشکیلاتی را بهعهده دارند؛ تحت مسئولیت و مدیریت کامل آنان، امروز دیگر در جنبش ما تقسیم کار «مردانه و زنانه» به بحثی کهنه تبدیل شده است.
جهش در زمینه رهایی زنان
ولی ما چگونه توانستیم به چنین دستاوردهایی برسیم؟
۱۲سال پیش، جنبش مقاومت در مبارزه مرگ و زندگی با حاکمیت ولایت فقیه، به ضرورت مسئولیتپذیری گسترده زنان رسیده بود. این در شرایطی بود که زنان ما در مبارزه با رژیم آخوندی، گستردهترین نقشها را بهعهده داشتند، ولی یک چیز راه را بر تحول میبست: ناباوری! ناباوری نسبت به توانایی زنان.
راستی که در داستان رهایی زنان، تراژدی و قهرمانی بهنحو عجیبی درهم آمیخته است. این احساس همیشگی من در برخورد با مبارزات زنان است.
ببینید اندیشه مردسالار تا کجا در رگ و ریشه فرهنگ اجتماعی جای دارد. حتی تمامی قهرمانیهای زنان و خون دهها هزار زن شهید هم کافی نبود تا برابری آنان پذیرفته شود و دیوار ستم و تبعیض جنسی فرو ریزد.
مسأله این نبود که زنان در طول تاریخ منشأ بسیاری از شگفتیها نبودهاند، مسأله همان مشکل باورنداشتن آنها بود. پس باید علیه این ناباوری شورید.
در اینجا بود که ما بهطور قطع و یقین به این نتیجه رسیدیم که از تغییرات تدریجی کاری ساخته نیست، بلکه شرط کافی و راهحل واقعی برای شکستن ذهنیتها، حضور زن در رهبری است.
بله در رویارویی مستقیم با ارتجاع حاکم، ما باید از هرگونه آلودگی به اندیشه و ارزشهای آنها تهی میشدیم و لاجرم باید قلب زنستیزی مرتجعان را که نفی هویت انسانی زن و نفی صلاحیت او در رهبری جامعه است، درهم میکوبیدیم، تا زنان بتوانند سد تحقیر و ستم تاریخی را در اعماق اندیشه خود درهم بشکنند و خود را باور کنند و مردان در شایستگی زنانی، که دوشادوش آنان در تمام میدانهای نبرد برای آزادی میجنگیدهاند، تردید روا ندارند. پس از آنکه این تحول به صورت یک انقلاب درونی، اذهان همه مجاهدین را درنوردید، زنان ما طلسم ناباوری را درهم شکستند. آنها نه بهصورت تک ستارههای پراکنده، بلکه بهصورت جریانی از زنان رها، مسئولیتهای کلیدی و رهبریکننده را با شایستگی بهدست گرفتند.
انقلاب اندیشهها
بارزترین خصوصیات این زنان که تأثیر سازنده خود را بر محیط کار میگذاشت، مسئولیتپذیری، آموزشپذیری، وفاداری به نظم، قاطعیت چشمگیر و از همه مهمتر، فداکاری و کیفیتهای انسانی شعلهور در آنان بود.
در این مسیر، آنان قبل از هر چیز خود را باور میکردند؛ باور میکردند که انسانهایی آزاد و برابرند، برای مرد آفریده نشدهاند و به او شناخته نمیشوند، در تملک هیچکس نیستند، مالک جسم، جان و عاطفه خویشاند. آنان بر دنیای «ضعیفگی، فعلپذیری و مسئولیتناپذیری» غلبه کردند و در هویت انسانی خود دوباره متولد شدند.
اولین نشانههای این تولد، برقراری مناسبات نوین بین زنان بود. آنها میدانستند که میبایست قبل از هر چیز زنان دور و بر خود را دوست داشته باشند، در کار و مسئولیت، با احساس همبستگی عمل کنند و فرماندهی یکدیگر را بپذیرند.
شاید لازم باشد که پیش از گفتن از ارزشهای شکوفا شده در انقلاب اندیشهها، از نقش این زنان در حفظ سلامت مناسبات زن و مرد یاد کنم. زیرا بدین ترتیب بوده که یک ارتش مختلط، با مناسباتی پاک و انسانی و با توانمندی رزمی زیاد، شکل گرفته و تحسین بسیاری از ناظران را برانگیخته است.
و بالاخره، یکی از بزرگترین دستاوردهای ما این بود که رهایی زنان، بلافاصله تأثیر خودرا در رهایی مردان و ارتقای تواناییهای آنان بارز کرد. مردانی که به استقبال این تحول، با تمام سختیهایش میرفتند و از همگامی در مسیر برابری به خود می بالیدند. چرا که در دنیای تبعیض، مردان هم، اسیرند؛ اسیر خودکامگی و سلطهطلبی و راستی مردی که انسانیت نزدیکترین انسان به خودش، مادرش، خواهرش، و همسرش را نفی میکند، مگر نه این است که قبل از آن انسانیت خویش را نفی کرده است؟ وگرنه چگونه وجدان یک انسان میتواند چنین ستمی را بپذیرد؟
ولی اینک ما نسلی از مردان را میدیدیم که در مسیر نفی ستم جنسی، هویت انسانی ازدسترفته خویش را بازمییافتند و با پذیرش رهبری زنان، اوج آزادگی و رهایی خود را بارز میکردند.
بله، ما شاهد تولد نسلی از زنان و مردان رها شده بودیم که نشانههای درخشان یک تحول فرخنده و بس مبارک در مناسبات انسانی بودند؛ تحولی که با اتکا به رهبری مسعود رجوی محقق شد و نسل و جنبش ما را در جاده تکامل و تعالی انسانی فرسنگها به جلو پرتاب کرد؛ نسلی که البته تحت همین رهبری در جریان یک مقاومت فراگیر ضدارتجاعی، آبدیده شده بود و مهمترین ویژگیاش این بود که در صحنه سیاسی به هیچ سازشی با مرتجعان تن نمیداد. نسلی که در ۳۰خرداد در برابر سرکوب آزادیها بهپاخاست و با نثار یکصدهزار شهید نشان داد که تا حقوق اساسی مردم ایران یعنی -آزادی و حاکمیت ملی و مردمی- را بهدست نیاورد، از پا نمینشیند.
نسلی که دجالگری آخوندها بر سر جنگ و صدور ارتجاع را با کارزار عظیم و گسترده صلح در سطح داخلی و بینالمللی درهم شکست و تنور جنگ خانمانسوز آخوندها را گِل گرفت.
نسلی که با فداکاری و ازخودگذشتگی تمامعیار، افسون مذهبی و بساط دینفروشی آخوندهای ضدبشر را درهمریخت و مقاومتی را رقم زد که امروز بهمثابه پاسخ دموکراتیک، ترقیخواه و مردمی در برابر هیولای ارتجاع و بهعنوان آنتیتز بنیادگرایی شناخته میشود.
در این مسیر بود که مجاهدان و رزمآوران آزادی ایرانزمین باید از همهچیز خود میگذشتند تا رهایی خلق و میهن محبوبشان را تضمین کنند؛ باید از هرگونه آلودگی به اندیشههای ارتجاع حاکم پاک و تهی میشدند؛ باید برای زدودن اندیشههای مبتنی بر تبعیض جنسی و برای رهایی و مسئولیتپذیری زنان قیام میکردند.
نکات کلیدی برای جنبش برابری
اکنون اجازه بدهید با توجه به فرصت کوتاهی که دارم، مهمترین نکات کلیدی این تجربه را خلاصه کنم:
اولــ ریشهکن شدن مناسبات مبتنی بر ستم جنسی در گرو آن است که زنان قبل از هر چیز با ورود به میدان مبارزه سیاسی و اجتماعی، زمینه را برای آن فراهم کنند.
دومــ در همین راستا، زنان میباید مسئولیتهای رهبریکننده سیاسی و اجتماعی را بهدست گیرند. در چارچوب جنبش هوادار برابری، میباید، دستکم، ۵۰درصد مسئولیتهای کلیدی در دست زنان باشد و با اجرای سیاست تبعیض مثبت طی یک دوران، محرومیت تاریخی زنان، جبران شود. به این منظور، سهمیهبندی بهسود حضور هرچه بیشتر زنان در مسئولیتهای اجتماعی ضروری است. روح، مضمون و شاخص چنین امتیازاتی، در هر حال، رهایی و مسئولیتپذیری هرچه بیشتر زن و مرد و نفی بهرهکشی و ستم جنسی است.
سومــ رهایی زن، شرط رهایی مرد است و باید بهرهایی مرد هم بیانجامد. راهحلهایی که فقط میخواهد جای زن را با مرد عوض کند و به دامنزدن بیشتر به تضاد زن و مرد راه میبرد، به رهایی زنان منجر نخواهند شد، حال آنکه بهدلیل ذات یگانه و انسانی زن و مرد، چشمانداز برقراری یک مناسبات انسانی و تحقق برابری زن و مرد کاملاً حقیقی است.
چهارمــ درست برخلاف خواست مرتجعان زنستیز باید بر این اصل تأکید کرد که «حقوق زنان همان حقوقبشراست»؛ این حقوق، تمام آزادیهای فردی و اجتماعی مصرح در اعلامیه جهانی حقوقبشر را شامل میشود و براساس آن، زن، خود صاحب جسم و عواطف خویش است و حق کنترل بارداری را دارد.
پنجمــ تضاد بین خانواده و مسئولیت اجتماعی و سیاسی، مشکل مشترک و فرساینده تمامی زنان است. ما بر این باوریم که بایستی حق انتخاب آزاد برای زنان، بهخصوص برای زنان رزمنده و مبارزان جنبش هوادار برابری را به تمام و کمال در این زمینه، بهرسمیت شناخت تا در هر شرایط و موقعیتی که لازم باشد بتوانند برای مسئولیتهای سیاسی و اجتماعی خود اصالت و اولویت قائل شوند.
حقوق زنان و آزادیهای آنها در ایران آزاد
مشارکت زنان در جنبش مقاومت، زمینه فرهنگی و آرمانی ریشهکن شدن ستم جنسی رافراهم کرده است. این مشارکت فعال و پر رنج و خون که در عین حال سرشار از فدیه و فداست، معتبرترین سند برابری و شناسایی حقوق زنان ایران است.
از این رو برخلاف رژیم استبداد مذهبی حاکم بر ایران که با زنان مثل بردگان رفتار میکند و زنان در قانون اساسیاش صراحتاً از قضاوت و ریاست جمهوری و رهبری منع شدهاند، حقوق زن ایرانی در برنامه شورا و دولت موقت و در طرح مصوب شورای ملی مقاومت ایران درباره آزادیها و حقوق زنان، بهرسمیت شناخته شده است.
بر اساس این طرح در ایران فردا:
۱ـحقوق اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی زنان کاملاً مساوی با مردان خواهد بود.
۲ـزنان از حق فعالیت سیاسی و اجتماعی آزادانه، رفت و آمد و مسافرت بدون اجازه دیگری برخوردار خواهند بود.
۳ـتشکلهای زنان بهرسمیت شناخته میشود و از سازمانیابی داوطلبانه آنان در سراسر کشور حمایت خواهد شد.
۴ـ بهمنظور رفع نابرابری و ستم مضاعف، برای زنان امتیازهای ویژه در زمینههای گوناگون اجتماعی، اداری و فرهنگی درنظر گرفته خواهد شد.
۵ـ زنان از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در تمامی گزینشها و انتخابات و شرکت در همهپرسیها برخوردار خواهند بود.
۶ـ زنان از حق اشتغال و انتخاب آزادانه شغل و حق تصدی هر مقام و منصب و شغل عمومی و دولتی و قضاوت در تمام مراجع دادرسی برخوردار خواهند بود.
۷ـ تبعیض بین زن و مرد در استخدام و به هنگام اشتغال ممنوع خواهد بود. زنان و مردان برای کار مساوی، مزد مساوی دریافت خواهند کرد، و بهطور یکسان، از حقوق بازنشستگی و از کار افتادگی، دریافت حق اولاد و تأهل و بیمه بیکاری برخوردار خواهند گردید.
۸ـ زنان از کلیه امکانات آموزشی، تحصیلی، ورزشی و هنری، بدون تبعیض، استفاده خواهند کرد و از حق شرکت در تمام مسابقات ورزشی و فعالیتهای هنری برخوردار خواهند بود.
۹ـ زنان در انتخاب لباس و پوشش خود کاملاً آزاد خواهند بود.
۱۰ـ زنان در گزینش همسر و ازدواج و طلاق کاملا آزاد خواهند بود و حقوق برابر با مردان خواهند داشت.
۱۱ـ نابرابریهای حقوقی در زمینه شهادت و ارث و ولایت و سرپرستی اطفال رفع خواهد شد و زنان بههنگام بارداری و زایمان و نگهداری اطفال، حقوق و تسهیلات ویژهیی خواهند داشت. زنان بیوه و مطلقه و اطفال تحت سرپرستی آنها، توسط نظام تأمین اجتماعی کشور مورد حمایت قرار خواهند گرفت.
۱۲ـ هرگونه بهرهکشی جنسی از زن، تحت هر عنوان ممنوع خواهد بود و از هرگونه اجبار و تحمیل به زن در زندگی خانوادگی و همچنین از ازدواج قبل از رسیدن به سن قانونی، ممانعت میشود؛
۱۳ـ تعدد زوجات ممنوع است.
۱۴ـ از به کار گماردن دختر بچهها، قبل از رسیدن به سن قانونی، ممانعت بهعمل خواهد آمد و برای آنان امتیازات ویژه در زمینه آموزشی در نظر گرفته خواهد شد؛
خانمها، آقایان،
هموطنان عزیز،
آنچه گفتم انتظارات بسیار طبیعی زنان است که قرنهاست نادیده گرفته شده و زنان برای دستیافتن به همینها، همین حداقلها سرکوب شدهاند. این خواست مشترک تمامی خواهران ما در سراسر جهان است.
اما آنچه در میهن من تفاوت دارد، این است که:
مقاومت سترگ زنان ایران و رنج و خون دههاهزار زن شهید و شکنجه شده، به این کلمات، مضمون و رنگی زیبا از شهامت، جدیت و عشق به زندگی و امید به سازندگی داده است.
ـ زنانی که هرگز تحقیر آخوندها را نپذیرفتند و سرفرازانه در مقابل پاسداران نابرابری قد برافراشتند؛
ـ زنان و مادرانی که زندگی زناشویی را بهخاطر آزادی مردم و میهن خود رها کرده و برای مدتی نامعلوم با فرزندان جگرگوشهشان خداحافظی کردهاند؛
ـ زنانی که در نبرد با مرتجعان زنستیز و ضدبشر، پرفشارترین و بغرنجترین مسئولیتها را برعهده گرفتهاند.
پس ای خواهرانم؛ زنانی که علیه نابرابری شوریدهاید،
ای برادرانم؛ مردانی که انسان بودن را بر امتیازات ویژه مردسالاری ترجیح دادهاید،
شما را به یاری مقاومت ما در برابر سیاهترین استبداد مذهبی تاریخ فرامیخوانم و از شما میخواهم که دست در دست هم، برای تشکیل جبهه مشترک ضدبنیادگرایی به تلاش برخیزید.
آخوندهای زنستیز و ضدبشر کمر به نابودی حقوق و آزادیهای زنان بستهاند و حیثیت انسانی آنها را لگدمال میکنند، تا از این طریق پایه حکومت استبدادی خود را محکم کنند.
اما باید خطاب به این آخوندها و مرتجعان بگویم، سخت در اشتباهید، نه تنها به خواست خود نخواهید رسید، بلکه سرنوشت شوم شما موجب عبرت همه کسانی خواهد شد که در فکر اسارت و سرکوب و تحمیق مردمند. اگر فکر میکنید که غیرت آزاد زیستن و آزاد اندیشیدن در جهان نابود شده و شما میتوانید به هدفهایتان برسید، سخت دراشتباهید.
شما هر چه از تحقیر و ستم و سرکوب و شکنجه و کشتار که در چنته داشتید، علیه زن ایرانی بهکار گرفتید، اما مطمئن باشید که ضربه مهلک را از همانجایی خواهید خورد که اصلا به حسابش نمی آورید، و ماهیت ارتجاعیتان اجازه نمیدهد که آن را بهحساب آورید.
مطمئن باشید که به دست همین زنان آگاه و آزاد و رها بساط ستم شما در همهجا برچیده خواهد شد. دوران فریبکاری در لباس مذهب، دیگر گذشته است. در آستانه قرن بیست و یکم، وجدانهای بیدار بشری و مقاومت ملت سرفراز ایران و رزمآوران آزادی چنین اجازهیی را به شما نخواهد داد.
و در پایان خطاب به همه خواهرانم در اینجا، در سراسر ایران، در میتینگهای بزرگداشت ۳۰خرداد در کشورهای مختلف، بار دیگر تأکید میکنم که:
تمامی زنانی که قبل از شما تاریخ رنج و ستم را بهدوش کشیدهاند و تمامی زنان، کودکان و مردان قرنهای آینده، امروز به شما چشم دوختهاند و از شما میخواهند که پا به میدان بگذارید و این نقش تاریخی را برعهده بگیرید.
این شما هستید که تاریخ ما را وارد دوران طلایی برابری، صلح و دموکراسی و توسعه خواهید کرد.
سلام بر همه زنان و مردان آزادهیی که در هر کجا بهای گزاف آزادی را میپردازند.
پیروزی پیش روی شما، از آن شما و در انتظار شماست.
آری، سرکوبشدگان امروز، فاتحان فردایند.
صدای آنان تا جاودان طنین دارد.