سخنرانی در سالگرد آزادی زندانیان سیاسی در ۳۰ دی ۱۳۵۷- دی ۱۴۰۱
مریم رجوی : به راه روشن آزادی، متعهد هستیم
این تعهدی است تا روز پیروزی محتوم انقلاب دموکراتیک مردم ایران
هموطنان عزیز،
دلیران کانونهای شورشی،
خواهران و برادران،
اعضا و هواداران مجاهدین درداخل و خارج ایران،
زندانیان سیاسی در زندانهای ایران!
۳۰ دی سالروز آزادی مسعود از زندانهای ساواک شاه را به همه شما تبریک میگویم.
در آن روز زیر فشار قیامهای فداکارانه مردم که یکی از مهمترین شعارهایشان «آزادی زندانی سیاسی» بود، رژیم شاه، مجبور شد درهای زندان را برای آزادی آخرین دسته زندانیان سیاسی باز کند.
مسعود رجوی همراه با سردار خیابانی و اشرف شهید و بسیاری از کادرهای مجاهدین و فداییها بهآغوش مردمشان بازگشتند و چشم ایران و مردم ایران بهدیدار آنها روشن شد.
پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و سرنگونی دیکتاتوری شاه با راهگشایی پیشتازان فدایی و مجاهد و جنبش انقلابی دهه ۵۰ صورت گرفت.
تحمیل سلطنت مطلقه فقیه خمینی
به قول پدر طالقانی «از خون آنها پس از هفت سال سیلابها برخاست» و «راه جهاد را گشودند». اما بهعلت متلاشی شدن تشکیلات سازمان، سازمان مجاهدین براثر دستگیریها و شکنجهها و زندان و مهمتر از آن ضربه خیانتبار اپورتونیستهای چپنما، آن هم در مقطع قیام، صحنه سیاسی از خلاء جنبش انقلابی رنج میبرد. رهبری مجاهدین در زندان بود. در نتیجه خمینی با سرقت رهبری انقلاب، به تحمیل سلطنت مطلقه فقیه رو آورد.
کسانیکه آن روزها را به یاد میآورند، میدانند که در آن روزگار، مجاهدین تازه از زندان آزاد شده بودند، از طرف دیگر، جریان ارتجاعی بهسردمداری خمینی، خیز برداشته بود که قدرت را تسخیر کند. اما با وجود همه موانع، در سالهای اول حکومت خمینی جنایتکار، راستی جنبش ما چرا و چگونه توانست یکشبه ره صد ساله را طی کند؟
چون همه اعضای آن روز سازمان بهحقانیت راه و حقانیت مسعود و صداقت و فداکاری یارانش ایمان راسخ داشتند.
سازمان مجاهدین از سرمایههای آرمانی و تجربههای تشکیلاتی بزرگی برخوردار بود. این سرمایهها خیلی زود در بستر مواضع اصولی سیاسی و مرزبندی با حاکمیت ارتجاعی از حالت فشرده بیرون آمد و در گستره جامعه ایران شکوفا شد.
تاریخ این ۴۴سال تأیید میکند که حضور مسعود در قلب کشاکش میان رژیم و مقاومت مردم ایران چه اثر عمیقی داشته و تا آنجا که بهسرنوشت و حیات و موجودیت مقاومت و آلترناتیو در برابر رژیم مربوط است، تعیینکننده بوده است.
مقاومت به هر قیمت در برابر استبداد دینی
روز ۳۰دی، سرآغاز فصل تازهیی از تاریخ مجاهدین و نقطه شروع مقاومت به هر قیمت در برابر سارقان انقلاب و در برابر استبداد دینی و روز آغاز ایستادن بر سر موضع است.
بله روز تولد جنبش سر موضعیهاست.
راستی اگر مسعود در برابر خمینی و دود و دم اسلامپناهی یا به اصطلاح مستضعفگرایی اما عمیقاً ضد مردمی او نمیایستاد.
اگر ۴روز بعد از آزادی از زندان، در اولین سخنرانیش در دانشگاه تهران، آن هم در بحبوحه دود و دم خمینیگرایان دم زدن از «انقلاب اسلامی» را نفی و بر«انقلاب دموکراتیک ایران» تأکید نمیکرد.
اگر با تأکید برمبارزه با ارتجاع و انحصارطلبی، نمایشهای ضداستکباری او یعنی فریبکاریهایش برای حذف رقبا و نیروهای انقلاب و پوشاندن غصب حاکمیت مردم را به چالش نمیکشید و افشا نمیکرد.
اگر رو در روی شیادی و خیانت جبهه متحد ارتجاع، بر کلمه آزادی و تقدم و اولویت مبارزه برای آزادی بهعنوان شاخص و تضمین انقلاب پافشاری نمیکرد.
اگر در مقابل تنورهکشیدنها و سرکوبگریهای خمینی علیه مردم ستمزده کرد و سایر ملیتهای سرکوب شده نمیایستاد.
و اگر از ابتدا در برابر شعار خمینی ساخته یا روسری یا توسری و مرزبندی بین با حجاب و بیحجاب و بادین و بیدین نمیایستاد و مرزبندی اساسی میان آزادی و استبداد را استوار نمیکرد.
همچنین اگر یک تشکیلات منسجم و گسترده را در فرصت بسیار محدود آن هم بعد از پیروزی انقلاب تا از سرگیری اختناق و سرکوب برپا و شکوفا نمیکرد.
و اگر مسعود قانون اساسی ولایت فقیه را نفی نمیکرد و در مقابل چماقداران سازمان داده شده خمینی آن هم در آن ایام کوتاه میآمد و خواستهای مردم ایران را در طرحها و برنامه های انتخاباتی خودش اعلام نمیکرد.
اگر در زندانهای شاه و در دوره ۲۸ماهه قبل از ۳۰خرداد با مبارزه با اپورتورنیسم چپنما و جریان راست ارتجاعی و زدودن غبار از رخ دین، مرزهای عقیدتی مجاهدین را این چنین استوار نمیکرد و در کلاسهای تبیین در دانشگاه شریف، نسلی را بر اساس پیام رهاییبخش اسلام انقلابی تربیت نمیکرد.
و باز اگر بعد از کشتار مردم در تظاهرات مسالمتآمیز سی خرداد ، در برابر استقرار دیکتاتوری مذهبی و سرکوب و آزادیکشی به مقاومت تمامعیار فرا نمیخواند.
و راستی اگر شورای ملی مقاومت را بهمثابه یک جایگزین دموکراتیک، کثرتگرا و مستقل و پرچمدار یک راهحل انقلابی و مردمی تاسیس نمیکرد.
و همواره نبرد بیامان با ارتجاع و دیکتاتوری مذهبی را شاخص قرار نمیداد و آن را بهعنوان شاقول اتحاد و همبستگی نیروهای جبهه خلق معرفی نمیکرد.
و باز اگر در کوران کشتار مهیب دهه ۶۰ و در اوج هیستری جنگافروزانه خمینی، ارتش آزادیبخش ملی را برپا نمیکرد و جام زهر آتشبس را بهحلقوم خمینی نمیریخت.
اگر در مقابل های و هوی اصلاحطلبی و میانهبازی با شجاعت تمام نمیایستاد و طینت شیادانه آنها را و وفاداری ذاتی آنها را به ولایت فقیه برملا نمیکرد و اگر پرداخت و فدای حداکثر را منش و روش خود نمیکرد و هم چنین نسل در نسل مجاهدین را با همین منش تربیت نمیکرد.
اگر زنان و مردان مجاهد را در کوره انقلاب و آزمایش صدق و یگانگی آبدیده نکرده بود که سازمان و تشکیلات خودشان را در سختترین اوضاع برای آزادی ایران آبدیده کنند. و باز اگر از خونهای پرارج شهدای مجاهد خلق از ابتدا تا انتها حفاظت نمیکرد، و این چنین نام و راه و آرمان آنها را در تاریخ به ثبت نمیداد.
و به راستی اگر استراتژی نبرد آزادیبخش را به هزار اشرف و کانونهای شورشی بالغ نمیکرد تا قیامها و جنبش عظیم اعتراضی مردم را به سرنگونی رژیم سوق بدهد، چه پاسخی برای شرایط انقلابی و جوشان جامعه و هدایت آنها علیه سرکوب و کشتار ولایت فقیه وجود داشت؟
پاسخ به شرایط انقلابی جامعه ایران
جامعهیی خشمگین که دیگر نمیتواند فشار سرکوب وحشیانه و غارت و چپاولگری این رژیم را تحمل کند. جامعهیی که بیش از ۴۰سال زیر بار انواع اجبارات از حکومت اجباری، دین اجباری و حجاب اجباری بهستوه آمده است.
جامعهیی با هزاران شهید راه آزادی و مادران داغدار، آن هم در سراسر میهن اسیر.
راستی برای همه این درد و داغها و ابتلائات آنهم در سرفصلهای تاریخی چه پاسخی وجود داشت؟
خواهران و برادران!
همه دیدیم که پس از سقوط شاه، خمینی با قلع و قمع آزادیها و مخصوصا سرکوب مجاهدین حکومتی را تحمیل کرد آنهم در شرایط اجتماعی و طبقاتی و همچنین در اوضاع منطقهیی و بینالمللی به مراتب بغرنجتر. در نتیجه خطوط سیاسی هر گروه یا حزبی در قبال این رژیم در تنگنای تهدیدها و محدودیتهای شدیدی قرار گرفت.
درست در چنین شرایطی جنبش آزادیخواهی و صحنه سیاسی ایران شاهد پیشرفت خطوط سیاسی و استراتژیک راهگشایی است که توسط مسعود مدون و رهبری میشد.
همچنان که گفتم قبل از هرچیز، بنا کردن جایگزین دموکراتیک یعنی ائتلاف شورای ملی مقاومت ایران بود که چکیده مبارزات مردم ایران از انقلاب مشروطه به بعد و از شروع کارش بر نفی شیخ و شاه استوار بود.
یعنی نفی دو جریانی که در تمام سده اخیر ایران را لگدکوب استبداد و ویرانگری خود کردهاند. شورای ملی مقاومت که با همین شالوده تأسیس شد، برای سرنگونی رژیم راه باز کرد و طی این سالها در حفاظت از ارزشها و اصول آزادیخواهانه مردم ایران نقشآفرینی کرده است.
حالا در شرایطی که قیام در میهن ما جاری است، بسیار اهمیت دارد که با درسآموزی از راهگشاییهای مسعود در مورد هر یک از این سیاستها، آن را برای درک اوضاع حاضر و همچنین عبور درست و اصولی از آن، به کار بگیریم.
سیاستهای این رژیم در قبال مسائل مختلف میدانید که بسیار دجالانه بود از بین آنها بیشتر از همه جنگ ضدمیهنی هشت ساله خمینی با عراق، دعوای ارتجاع – لیبرال، روابط خمینی و جانشینانش با آمریکا، داعیه اصلاحطلبی جناحهای درونی حکومت و همچنین بازی رژیم با بقایای دیکتاتوری سلطنتی. بله اینها از اهمیت بیشتری نسبت به بقیه مسایل برخوردار است.
استراتژی و رویکرد سیاسی مجاهدین و مقاومت ایران در قبال هر یک از این مسائل، البته به بررسی مفصلی نیاز دارد. ولی در بین آنها بهمناسبت قیام و همچنین سرباز کردن رشتهیی از مسائل مزمن و ریشهدار باید به مرزبندی با شاه و شیخ توجه بیشتری بکنیم. این شعار پاسخ یکی از مهمترین مسائل نظری مبارزه با رژیم از چهار دهه پیش تا امروز است.
در سالهای اول حاکمیت خمینی، آخوندها و جبهه متحد ارتجاع تهدید موهوم لیبرالها را برجسته میکردند تا خطر نقد و واقعی یعنی همان ارتجاع در امان بماند.
در جنگ ضد میهنی، خمینی دشمن را عراق معرفی میکرد تا دشمن واقعی مردم ایران یعنی رژیماش حفظ شود.
در ماجرای اصلاحطلبی قلابی، و معامله با مماشاتگران و لیست گذاری مجاهدین، ۱۰سال زمان خرید و بههمین روش، آنها بقایای دیکتاتوری سابق را بهعنوان دنده کمکی به کار میگیرند.
نفی هر گونه دیکتاتوری در ایران «نه شاه نه شیخ»
مرزبندی نه شاه، نه شیخ، همه کوششهای مبارزاتی را بهسرنگونی رژیم ملاها سوق میدهد. در همین قیام، در حالی که شعار سلبی، شعار مرگ بر خامنهای است، اما شعار تضمینکننده انقلاب، شعار مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر است و این دقیقاً باطلکننده شعارها و جهتگیریهایی است که برای فروکاستن قیام به اعتراضهای بیخطر برای رژیم صورت میگیرد.
اینجاست که با توجه به تجربه یکصد سال گذشته، اصل پایهیی ”نه شاه- نه شیخ“ بهمعنی نفی هرگونه دیکتاتوری و وابستگی نتیجه میشود. ریشه تاریخی این شعار چیست؟
تقدم بخشیدن به تضادهای فرعی و جبههبندی ناروا حول چنین مسائلی، چگونه در خدمت بازگشت به گذشته قرار میگیرد؟
مسعود با یادآوری این که هیستری مذهبی و هیستری ضدمذهبی عکسبرگردان هم هستند و هر دو در انحراف از اصل موضوع یعنی حاکمیت سیاسی اتحاد عمل دارند، توضیح میدهدکه : «گویا که دعوا نه با حاکمیت شیخ و فیزیک حکومت آخوندی بر روی زمین، بلکه با متافیزیک دینی، در آسمان و بر روی هواست. نتیجهاش هم این میشود که دنده عقب بگیرید و به قرن گذشته برگردید. به طرف شاه و پدرش و بعد هم بچهاش و حتی نوهاش! باید بهخاطر انقلاب مشروطه از محمدعلی شاه و شیخ فضلالله و بهخاطر انقلاب ضدسلطنتی از شاه و رضا شاه معذرتخواهی کرد و عذر تقصیر خواست. سس آن هم مشتی لفاظی و فحاشی به مجاهدین است».
بهرغم تفاوتهای بسیار در سوابق، فرهنگ و ایدئولوژی، شاه و شیخ چرا در دشمنی با مجاهدین و شورای ملی مقاومت به اشتراک نظر با همدیگر رسیدهاند؟ مسعود توضیح میدهد:
«ما نه بخشی از مشکل بلکه تمامی مشکل بر سر راه ارتجاع و استعمار و مشخصاً دیکتاتوری و وابستگی هستیم».
بنابراین «در رویکرد شیخ و شاه، مجاهد را باید کشت والا نظم دنیای وحشی ارتجاع و بهرهکشی را برهم میزند و برمیشورد».
در حالی که بقایای شاه با فراموشکردن عمدی جنایتهای رژیمِ سرنگون شده، خود را طرفدار دموکراسی جا میزنند، در چه نقطهیی بر سر سرکوب و کشتار با آخوندهای حاکم همسو و همنظر میشوند؟
باز در مقابل این سوال مسعود میگوید:
«در محک تجربه، همه قول و غزلها و لاف و گزافهای آزادیخواهی و حقوق بشری مدعیان وقتی به مجاهدین میرسد رنگ میبازد. پردهها کنار میرود و درندهخویی رضاخانی یا نوع خمینی آشکار میشود.
در این چارچوب، مجاهدین حق آزادی عقیده و بیان و تشکل و پوشش هم ندارند. باید جواب بدهند که چرا مسلمان هستند. چرا مبارزه و مقاومت میکنند. چرا دنبال زندگی عادی نمیروند. چرا زنان مجاهد بر خلاف حکم رضاخان روسری دارند اما در صف اول دفاع از حقوق بیحجابان بودهاند».
راستی انقلاب دموکراتیک نوین با این مرزبندی اساسی با دو دیکتاتوری چه پیوندی دارد؟ باز در این باره مسعود میگوید: «سیاست نه شاه نه شیخ، میراث و ادامه تکامل تاریخی راهبرد مصدقی موازنه منفی است».
این «مرزبندی ملی و تاریخی ایرانیان در انقلاب دموکراتیک نوین» است. و « این تنها سیاست ملی و میهنی برای ایران و ایرانی و ملیتهای تحت ستم مضاعف است. هر چیزی غیر از این فریب و غیرواقعی است».
بنابراین وقتی در کنار نفی شیخ، ما شاه را هم نفی میکنیم، هدف چوب زدن به مرده نیست. اصل موضوع همسویی و اتحاد عمل آنها در اوضاع حاضر است. چرا که این دو مسیر هر دو در یک چیز حیات پیدا میکنند و آن سرکوب و انهدام آلترناتیو دموکراتیک است.
این هم که گویا چنین احتمالی وجود دارد که نزدیک به نیم قرن بعد از سرنگونی شاه دوباره در ایران سلطنت برقرار شود، بالکل نامتصور است. بلکه تمام مسأله خود شیخ است که با مهره سلطنت بازی میکند تا بتواند خودش را حفظ کند.
حقیقت این است که مسعود با تأکید بر این اصل و مرزبندی یکی از کانونیترین مسائل نظری و سیاسی جنبش آزادی مردم ایران در چهار دهه گذشته را مطرح کرده و با شکافتن جنبههای نادیدنی یا شبههبرانگیز آن، نظرگاه جامعی در این مورد تدوین کرده. این در عین حال یکی از مهمترین کارکردهای هدایتکننده او در قبال مقاومت و قیام برای سرنگونی رژیم بوده و هست و خواهد بود.
خوشبختانه قیام و مقاومت ما در همین جهت به موفقیتهای درخشانی دست پیدا کرده. از یک طرف همهگیر شدن شعار سرنگونی خامنهای، یک ضربه جبرانناپذیر به رژیم ولایت فقیه وارد کرده و از طرف دیگر راه جریانهای مددکار این رژیم مسدود شده است.
بهاین صورت که در سال ۹۶ شعار پایان ماجرای اصلاح طلب و اصولگرا بساط اصلاحطلبان را جمع کرد، و حالا میبینیم که در سال ۱۴۰۱ شعار مرگ بر ستمگر؛ چه شاه باشه چه رهبر، بازی رژیم با بقایای دیکتاتوری سلطنتی را به هم زده.
پیشتازی زنان مجاهد در برابر آخوندها
بنابراین نمیتوانم به راهگشایی و نقش تاریخی و آرمانی مسعود در رهایی زن اشاره نکنم. نقشی که از نظرگاه و عملکرد عمیقا ضداستثماری و توحیدی مسعود ناشی میشود و یادم هست که او از همان فردای انقلاب ضدسلطنتی، در روشن کردن مسیر ضداستثماری مجاهدین، به همه خواهران و برادران مجاهد و به میلشیای مجاهد خلق آموزش داد و به خصوص برای زنان مجاهد و دختران میلیشیا راه گشود که آن را در صدها و صدها گزارش و نامه از دختران و زنان شهید مجاهد خلق که بسیاری از آنها در شکنجهگاههای خمینی نوشته شده، دیدهایم و همه آن را شنیدیم.
در واقع پیشتازی زنان مجاهد در رویارویی با رژیم آخوندها، از شروع انقلاب ضدسلطنتی و در دل زندانها و در مقاومت در برابر دژخیمان خمینی که زمینه اعتلای زن مجاهد خلق شد، بهدلیل رهبری یگانهساز و اندیشه ضداستثماری مسعود است.
اما ۳۰دی، این روز فراموش نشدنی و آزادی زندانیان سیاسی مثل هر نقطه عطف دیگر برای من و همه مجاهدین تعهدآور است. با تمام یقین و ایمانم، تا آخرین نفس و آخرین قطره خون، به راه روشن آزادی، متعهد هستم و متعهد هستیم و این تعهدی است تا روز پیروزی محتوم انقلاب دموکراتیک مردم ایران.
راستی که قیامکنندگان در سراسر ایران در شعله خونها و جانهایشان پیروزی انقلاب و آزادی را امکانپذیر میکنند.
بنابراین هر چه خامنهای و دار و دسته او خون بریزند، هرچه اسیر و شکنجه کنند و هر قدر که به دار بکشند، نه جامعه بهپاخاسته ما به وضعیت قبلی بر میگردد، نه رژیم شرایط قبلی خود را به دست میآورد. و نه زنان قهرمان در صحنه این نبرد کوتاه میآیند، هم چنان که نسل اندر نسل آنها بیش از ۵دهه است که در میدان مقاومت و مبارزه ایستادهاند و قیمت دادند و از هیچ چیز نهراسیدهاند. همچنین جوانان ما صحنه نبرد را انتخاب کردند، ولو طنابهای دار در انتظارشان باشد.
آری این رژیم، در هر حال از سرنگونی به دست ارتش بزرگ آزادی گریزی ندارد و سرانجام باید بگویم که شورشگرانی که قیامها را بر میانگیزند، دلیرانی که کانونهای شورشی را برپا میکنند، یا در زندانها مقاومت میکنند، زنان و مردان شجاعی که در شکنجهگاههای خامنهای مقاومت میکنند، یاران و همیارانی که جان و زندگی خود را برای تأمین مالی مجاهدین بهخطر میاندازند و همه زحمتکشان و رزمآورانی که دستاندرکار پایاندادن به این رنج طولانی و ساختن آیندهاند، بیشک پیروزی را بهدست میآورند.
انقلاب دموکراتیک مردم ایران پیروز میشود.
سلام بر زندانیان سیاسی و مقاوم و زندانیان سرفراز این قیام.
[1] ـ پیام ۱۴ بهمن ۱۴۰۰
[1] ـ پیام ۲۰خرداد ۱۴۰۱
- برچسبها:رژیم آخوندی, سازمان مجاهدین, مسعود رجوی, مقاومت ایران