آزادی- سخنرانی مریم رجوی در میتینگ بزرگ ۳۰خرداد
این سخنرانی در روز ۲۶خرداد از طریق ارتباط مستقیم ماهوارهیی برای اجتماع عظیم هموطنان ایرانی که برای بزرگداشت روز ۳۰خرداد در سالن وستفالن در دورتموند آلمان گرد آمده بودند، ایراد شد.
بهنام خدا بهنام ایران و بهنام آزادی
آن زمان که بنهادم سر بهپای آزادی
دست خود زجان شستم از برای آزادی
تا مگر بهدست آرم دامن وصالش را
میدوم بهپای سر در قفای آزادی
با عوامل تکفیر، صنف ارتجاعی باز
حمله میکند دائم بر بنای آزادی
در محیط توفانزا ماهرانه در جنگ است
ناخدای استبداد با خدای آزادی
شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار
چون بقای خود بیند در فنای آزادی
دامن محبت را گر کنی به خون رنگین
میتوان ترا گفتن پیشوای آزادی
آزادی، گرانبهاترین جواهر دنیا و پرقیمتترین الماس سرخرنگ در گنجینه وجود و تاریخ ملتهاست. آزادی، جوهر تکامل و سیمای ممیزه هویت انسانی است، چرا که مضمون و پیام تاریخ انسان، گذار آگاهانه و پرکشاکش، از قلمرو اجبار و ضرورت، به قلمرو اختیار و آزادی است. اما الماس سرخرنگ آزادی، بهرایگان بهدست نمیآید. باید آنرا با رنجها و رزمها و با عشق و صدق و فدا بهدست آورد. بایستی برای آن سلاح برداشت و جنگید و قربانی داد. بله، بایستی دست ازجان شست، کفش و کلاه آهنین پوشید، شمشیر و سلاح پولادین بهدست گرفت، عزم جزم کرد و با پای سر، در محیط توفانزا، برای سالها و سالها، در قفای آزادی دوید، سر بهپای آزادی گذاشت و دامن محبت را بهخون رنگین نمود. وه که این مفاهیم تاکجا شورانگیز و انسانی و متعالی هستند.
در عظمت و شکوه ۳۰خرداد برای مقاومت ایران و برای تاریخ ایران و برای همه مجاهدان و مبارزان و رزمآوران آزادی همین بس که همه این مفاهیم، یکجا، در این سرفصل بههم پیوسته و با یکدیگر پیوند خورده است:
سرآغاز قیام و مقاومت تمامعیار برای آزادی در برابر ناخدای استبداد
روز شهدا و زندانیان سیاسی با یکصدهزار جاودانه فروغ آزادی
و روز تأسیس ارتش آزادیبخش ملی، این بازوی استوار و پراقتدار خلق قهرمان ایران چنین است که ۳۰خرداد با وجوه مختلفش در تاریخ معاصر ما، یک هرم سر بهفلک کشیده ملی و میهنی با عظمت قله دماوند را تداعی میکند که در اعماق تاریخ و فرهنگ ایرانزمین ریشه دارد. پس، آغاز پانزدهمین سال مقاومت و عید سرخفام و خونین آن برمردم ایران، بر رزمآوران ارتش آزادیستان و بر تکتک شما عزیزان گرامی و مبارک باد.
ای کاش درمیدان آزادی یا در دانشگاه تهران یا برسر مزار شهیدان دور هم جمع میشدیم. آرزویی که یک روز حتما محقق خواهد شد و ملت اسیر ما بهار روحافزا و پایدار آزادی را در کنار لالهزار شهیدانش تجربه خواهد کرد و جشن خواهد گرفت. اما امروز ۱۴سال از نبرد بیامان ما و ملت ما با دیوها و پاسداران شب، شب ظلمت و اختناق، میگذرد. قصه شهر سنگستان را شنیدهاید؟ کرکسها و کفتارهای عمامهدار برآن بودند تا با سنگدلی و قساوت تمام و با شعبده و دجالگری، ایرانزمین را به وادی ظلمت تبدیل کنند و خواب خلافت ابد مدت هم میدیدند.
خمینی، این نفرین مجسم مردم ایران، که بهتمامی تاریخ جاهلیت و ارتجاع تکیه کرده بود، همه کلمات و مفاهیم و ارزشها را واژگونه و از محتوا تهی کرده بود، آنقدر که حتی کلمه «آزادی» را هم به مسلخ برد.
هموطنان عزیز،
حضار محترم،
خواهران و برادران، مبارزه ملت ما برای آزادی در برابر استبداد شاه و شیخ، یکصد سال است که با فراز و نشیب بسیار همچنان ادامه دارد. از سردار ملی ستارخان و سالار ملی باقرخان و مجاهدان صدر مشروطه گرفته تا سردار جنگل و مصدق بزرگ. و از مصدق تا فرزندان برومندش حنیفنژاد و محسن و بدیعزادگان و همچنین جزنی و احمدزاده و پویان؛ قهرمانانی که با نثار خون خود و با پایبندی بهآزادی و استقلال ایران راه انقلاب ۲۲بهمن را بازگشودند. در این صدسال مردم ایران با انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن نفت و انقلاب ضدسلطنتی و انقلاب دموکراتیکی که از ۳۰خرداد۱۳۶۰ آغاز شده، بهروشنی ثابت کردند که شایستگی نیل بهآزادی و حاکمیت ملی و مردمی را به تمام و کمال دارند. با هفت دریای خون و رهبری ذیصلاح و شهیدان والامقامی چون اشرف و سردار خیابانی و پاکنژاد و سلطانپور. اکنون سؤال اساسی این است که بعداز یکقرن مبارزه برای آزادی، بهکجا رسیدهایم؟
من امروز میخواهم براین حقیقت تأکید کنم که ما بیشاز همیشه به آزادی نزدیکیم. زیرا جنبش مقاومت ما، یعنی سرمایه عزت میهن ما، شایستگی ملت سرفراز ما را برای آزادی بیشاز همیشه و درخشانتر از همیشه ثابت کرده است. امروز آزادی برای ما رؤیایی دستنیافتنی نیست، زیرا که دیو استبداد مذهبی و سیاسی را بهمحاصره درآوردهایم. بهنظر من آزادی، فردای روشنی است که آن را در پیشرو داریم. من در طلوع این فردا هیچ تردیدی ندارم. چرا که من خورشید آزادی را در مقاومت این نسل دیدهام. مقاومتی که با ۱۰۰هزار جاودانه فروغ آزادی، دامن محبت مردم و میهن محبوبش را بهخون رنگین کرده و بهحق پیشتاز و پیشوای آزادی در دوران ما گردیده است. من از طرف این مقاومت، ازسوی نسل زنان و مردان پاکباختهیی که در راه آزادی پروانهوار سوختهاند و میسوزند، میخواهم بگویم که امروز جنبش مقاومت ایران و فردا، میهنی که زیباترین وطنش مینامیم، شایستهترین وطن برای آزادی و بلندترین صدا در دفاع از شرف انسانی است. چرا؟ برای اینکه در جنبش مقاومت، ما براساس ارزشهای انسانی با رژیمی مطلقاً ضدانسانی میجنگیم.
درباره مفهوم آزادی
راستی آزادی، که اینهمه برای آخوندها و مستبدان تاریخ دردسر ایجاد کرده، در مفهوم سیاسی آن چیست؟ هربار که سؤال میشود آزادی یعنی چه؟ تعاریف گوناگونی به ذهن متبادر میشود، میگویند آزادی درمفهوم سیاسی آن یعنی دموکراسی، یعنی حکومت مردم برمردم. کاملاً درست است. این همان چیزی است که همیشه درصدر درخواستهای ما بوده و بهخاطرش به قانون اساسی ولایت فقیه خمینی رأی ندادیم.
یا بیان میشود که آزادی سلسلهیی از حقوق شناختهشده فردی و اجتماعی است؛
همان حقوقی که در اعلامیه جهانی حقوقبشر و در کنوانسیونهای بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی و حقوق اقتصادی و اجتماعی آمده است. حقوقی که باز ما برای تحققش میجنگیم.
تردیدی نیست که همین حقوق مشخص اگر اجرا بشود، آزادی را به ارمغان میآورد و ثمرش را بهمردم میرساند. ولی من تنها برای تأکید براین حقایق مسلم به اینجا نیامدهام. آمدهام تا روشن سازم که برای مقاومت ما آزادی فراتر از همه اینهاست. آزادی برای ما، قبلاز هرچیز یک آرمان و یک عقیده است. آزادی، روح جاری و انگیزانندهیی است که تاروپود مقاومت ما با آن سرشته شده است. آزادی، بودن و بالندگی مقاومت ما را رقم زده است.
اگر معمولاً در هر جنبش رهائیبخش ملی و انقلابی، کینه مقدس مردمی علیه ستم و مناسبات بردهساز حاکم است که انگیزه بهوجود میآورد، در جنبش مقاومت ایران، علاوه براین، نیروی محرکه قویتر و بالاتری وجود دارد که همانا عشق به آزادی است. میخواهم بگویم که ما بدون این عشق نمیتوانستیم درمقابل استبداد مذهبی حاکم بایستیم، بجنگیم و پایدار بمانیم. و این یک آرمانخواهی رمانتیک نیست، بلکه یک واقعیت سرسخت مبارزاتی است.
یک پدیده ملموس و قابل تجربه اجتماعی است. بله، عشق بهآزادی، راز درونی این مقاومت است، و من امروز آمدهام که این راز را برای شما بازگو کنم. از کجا شروع کنم بهتر است؟ فکر میکنم خوب است از نقطه مقابل آن یعنی رژیم خمینی و حکومت استبداد مذهبی آن شروع کنیم.
استبداد مذهبی بدترین دشمن آزادی
این رژیم در اواخر قرن بیستم جامعه ما را بهتاریکترین دوران قرون وسطی برده است. رژیمی که موجودیتش مسألهیی برای ایران و برای جهان است. ستون اصلی و محور قانون اساسی این رژیم، ولایتفقیه است که لاجرم حق حاکمیت مردم را کاملاً نفی میکند. رژیم ولایت فقیه، نظامی است که قانون و قدرت و مشروعیت را ناشی از آخوندی میداند که با نام «ولیفقیه» در رأس حکومت است. رژیمی است که آزادی و فعالیت سیاسی را برای هیچ فرد و نیرویی که خارج از باندهای حکومتش باشد، بهرسمیت نمیشناسد. این رژیم، آزادیها را نه فقط در عرصه سیاسی سرکوب میکند، بلکه در همه زمینههای زندگی اجتماعی و فردی و خانوادگی از بین برده و سرکوب و تفتیش عقاید را جایگزین آن کرده است. این رژیم تیزترین لبه سرکوب و ستمش متوجه زن ایرانی است و در این رابطه مرزهای توحش را پشتسر گذاشته، و اصلاً او را انسان بهحساب نمیآورد. راستی ریشه این توحش ضدانسانی در کجاست؟ بهنظر من در سلطنت مطلقه آخوند است که حکومت انحصاری خودش را با سرکوب و کشتار تحمیل میکند. به همین دلیل برای بقای حکومتش ناگزیر است که انسانها را از اصل خودشان که آزادی است، جدا کند.
چون در آن صورت دیگر بهقدرت انحصاری او تن نخواهند داد. و بههمین دلیل است که ناگزیر است حتی هرنوع امیدی به آزادی را در انسانها ازبین ببرد. او حتی به تئوریزه کردن این موضوع پرداخته و معتقد است که ذات انسان آکنده از شر و فساد است و لاجرم کشتن و اعدام رحمت است! و به ایندلیل، سرکوب و تحقیر میکند. و برای حک کردن این ناامیدی در انسانهاست که قتلعامهای بیرحمانه و سنگسار و اعدامهای جمعی را در ملأعام بهاجرا میگذارد. در یک کلام رژیمی است که بقای خودش را در سرکوب فراگیر و همهجانبه، تا اعماق روح مردم، جستجو میکند. بنابراین نیاز بهبقای قدرت است که آنها را وادار به چنین جنایتهایی میکند. اما این دجالان جنایتهایشان را با نام اسلام به ثبت میرسانند، و چه زشت و چه قبیح. و این از بالاترین جرمها و جنایتهای آنهاست.
آخوندهای حاکم و در رأس آنها خمینی دین فروشند و بهنام دین برمردم ستم میکنند، مردم بهپاخاسته را در شهرهای مختلف از شیراز و اراک و مشهد گرفته تا تبریز و قزوین و تهران سرکوب میکنند، بهنام اسلام، مردم محروم و معترض اسلامشهر و اکبرآباد و صالحآباد را که آب آشامیدنی میخواهند، از زمین و هوا بهگلوله میبندند، به راستی باید هر مسلمانی از آخوندهای دینفروش که دقیقاً در زمره قاتلان شقاوتپیشه حضرت علی و امام حسین هستند، سؤال کند: درکجای اسلام گفته شده که زنان باردار و کودکان خردسال را تیرباران کنند؟ درکجای اسلام گفته شده که خون محکومان را قبلاز اعدام بکشند؟
درکجای قرآن گفته شده جوانان آزادیخواه مجروح را مجروحتر کنند تا کشته شوند؟
درکجای اسلام گفته شده که زندانیان سیاسی را هزارهزار قتلعام کنند، چشم دختران را از حدقه درآورند و آنها را مورد تجاوز قرار دهند؟ مگر اسلام نگفته که از مثلهکردن حتی درمورد حیوانات، بپرهیزید؟ آیا این رسم اسلام و مسلمانی است که در سلولهای موسوم به «واحدهای مسکونی» در قزلحصار و کرج و عادلآباد و گوهردشت و تبریز و سایر زندانها، زندانیان سیاسی و بهویژه زنان را ماهها در قفسهای سیمانی نگهدارند و روزانه تا ۵۰بار بزنند؟ به چهدلیل باید تفتیش عقاید بهراه انداخت و حتی آنتنهای تلویزیون مردم را جمعآوری کرد؟ چرا باید مردم را به مکتبی و غیرمکتبی تقسیم کرد و اینهمه تبعیض و تحمیل را در لباس و رفتار و حتی مراسم و میهمانیهای خانوادگی برمردم تحمیل کرد؟ در کجای اسلام و قرآن گفته شده که اگر زنی حجاب نداشت یا در خیابان خندید، باید او را شلاق زد و شکنجه کرد؟
و راستی، در کجای اسلام گفته شده که دین موروثی و اجباری است و نهاختیاری؟ مگر قرآن نمیگوید که «لااکراه فیالدین!» یعنی هیچ اجبار و اکراهی در امر دین نیست؟ اما این رژیم، نهتنها تحمیل و سرکوب در داخل ایران عامل بقایش است، بلکه سرکوب در خارج از مرزها هم جزء لاینفک بقای اوست. بههمین دلیل به هیچمرز جغرافیایی هم پایبند نیست و حکم قتل فردی و جمعی اتباع خارجی را هم صادر کرده است.
این رژیم ارتجاع و توحش خودش را بهخارج از مرزهای ایران صادر میکند، چون نیاز دارد جنایتهای داخلی خودش را سرپوش بگذارد. این رژیم با صدور ارتجاع و تروریسم، همچنانکه با جنگ هشتسالهاش با عراق، میخواهد ناتوانی تاریخیش را در حل معضلات جامعه ایران بپوشاند. بههمین دلیل هرگز نمیتواند از صدور تروریسم و بنیادگرایی ارتجاعی دست بردارد. ولی هر مسلمانی، در هرکجای جهان که باشد، باید از این جنایتکاران دجال و دینفروش بپرسد که مگر شما در ۱۶سال حکومت در کشوری با این همه ثروت چه بهبار آوردید، جز فقر و فساد، جنگ و ویرانی و جنایت و خیانت مستمر که میخواهید حالا آنرا برای سایر کشورها به ارمغان ببرید؟!
پس، بگذارید بهعنوان زنی مسلمان اعلام کنم آخوندهای دینفروش حاکم بر ایران، که به نام اسلام خون میریزند و مردم را سرکوب میکنند و فراخوانهای صدور ارتجاع و بنیادگرایی و تروریسم صادر میکنند، بدترین دشمنان اسلام و مسلمانان هستند. و ما روزی مجبورتان خواهیم کرد دست از دجالگری و سوءاستفاده از نام اسلام بردارید، و آنروز دور نیست… ولی ما، درست در نقطه مقابل خمینی که جامعه را بهعقب میبرد، معتقدیم که برای سازندگی ایران فردا میتوان و باید از بالاترین سطح دانش بشر و پیشرفتهترین برنامههای توسعه استفاده کرد و بهویژه آخرین دستاوردهای ارتباطات را بهخدمت گرفت. بله، مقاومت ما علیه دیکتاتوری مذهبی و تروریستی نهفقط در ایران آزادی و آبادی را بهارمغان میآورد، بلکه شر ارتجاع و قشریگری خمینی را در جهان اسلام و شر تروریسم این رژیم را در همه دنیا ریشهکن میکند.
مقاومت ما، در آزادی ریشه دارد
این تصویر خلاصهیی بود از ماهیت پلید این رژیم. سؤال این است که آیا این سیاهی در ایران، در این سالها مطلق بوده؟ و هیچ نوری در مقابل آن وجود نداشته است؟ همینجا باید گفت: نه، مقاومت ایران نوری بوده که این سیاهی مطلق را شکافته است. ولی اجازه بدهید مقدمتاً بگویم که چرا بهرغم تمامی سرکوبهای وحشیانه و دجالگریهای رنگارنگ خمینی، این مقاومت توانست به زندگی سیاسی پربار خود ادامه بدهد. واقعیت این است که جنبشی که درمقابل این رژیم ایستادگی میکند، لاجرم باید ازجنس ضدآن باشد. و از آنجا که مرتجعان حاکم، ذاتشان ضدانسانی است، مقاومت ما قبلاز هرچیز باید از شرف انسانی دفاع کند. به دلیل همین جوهره انسانی است که راهش را با عشق باز میکند.
بیدلیل نیست که از آغاز روی کار آمدن خمینی، مرزبندی سیاسی در ایران، براساس آزادی رقم خورده است. و ناظران با شگفتی بسیار شاهد آن بودهاند که در صفبندی نیروها، همین مجاهدین مسلمان، نیروی عمده جبههیی هستند که در مقابل خمینی ایستاده است. این صفبندی تصادفی نبود. مرزبندی و صفبندی براساس اعتقادات مذهبی، هدف خمینی بود که خیلیها هم آن را دامن میزدند. یا تلاش میکردند که مرزبندی و صفبندی بر اساس آنچه خمینی به آن مبارزه ضداستکباری میگفت، بهوجود بیاورند. و باز تلاش دیگر این بود که مرزبندی و صفبندی براساس مردمگرایی و مستضعفپناهی مبتذل، ایجاد کنند. میدانید که در آنروزگار، یعنی در سالهای ۵۸ و ۵۹، دفاع از آزادی و دموکراسی و صحبت درباره حقوق و آزادیهای دموکراتیک و اولویت دادن به آنها، چیز سادهیی نبود. در حالیکه اجزا و سازمانها و شخصیتهای عضو شورای کنونی، حتی یک قدم از جاده مسالمت خارج نشده بودند، روزگار داغ و درفش و تازیانه و زندان و تیرباران و زندگی مخفی سریعاً تجدید شد.
البته مقاومت آزادیستان، در آنروزگار، بهدرستی بر این عقیده بود که تا وقتی کمترین امکان فعالیت آزاد و مسالمتآمیز سیاسی وجود دارد، از هرگونه برخورد قهرآمیز خودداری کند. اگرچه در آستانه ۳۰خرداد چند هزار زندانی سیاسی داشتیم. اگرچه حکومت آخوندی، تا آن زمان بیشاز پنجاهنفر را هم به شهادت رسانده بود و اگرچه همه سازمانهایی که امروز در شورای ملی مقاومت عضویت دارند، از جبهه دموکراتیک ملی و چریکهای فدایی و مجاهدین و سایرین، رسماً یا عملاً غیرقانونی شده بودند، اجتماعاتشان ممنوع و نشریاتشان توقیف شده بود و مسئولانشان هم تحت تعقیب دادستانی و کمیتههای ضدانقلاب قرار داشتند. شگفتا که درمورد مجاهدین، از فردای ۴تیر سال۵۹ که خمینی آنها را صراحتاً دشمن اصلی رژیمش خواند، دادستانها و حکام ضدشرعی آشکارا میگفتند و مینوشتند که مجاهدین بنابر فتوای «حضرت امام»، «مرتد و از کفار بدترند و هیچگونه احترام مالی و بلکه جانی هم ندارند». یعنی که دستاندازی به جان و مالشان و ریختن خون آنها در شریعت خمینی کاملاً مجاز است.
گناهشان چه بود؟ دفاع از آزادی دربرابر خمینی و استبداد در زیر پرده دین. بهای این ایستادگی فقط تکفیر و داغ و درفش و تیرباران توسط آخوندها و پاسداران نبود. متحدان رنگارنگ ارتجاع و ساحلنشینان امروز، در آنروزگار به موازات ارتجاع حاکم، از ما خُردههای «ضدامپریالیستی» میگرفتند و برما میتاختند که چرا دم از آزادی میزنیم؟ در بحبوحه فرصتطلبیهای سیاسی، یکی به اینکه از نویسندگان اصل ولایت فقیه در قانون اساسی خمینی بوده است، افتخار میکرد و آن روزها عصر حاکمیت ملی را پاک از یاد برده بود! دیگری هم به سازمانها و شخصیتهایی که امروز اعضای شورای ملی مقاومت هستند، میتاخت که چرا نظرپرسی مربوط به قانون اساسی دیکتاتوری ولایت فقیه را تحریم کردهاند؟! و سرانجام خمینی نیز به همین دلیل به ممنوعیت شرکت تنها کاندیدای نیروهای مخالف و دموکرات، یعنی مسعود رجوی، در انتخابات ریاست جمهوری فتوا داد و یکی هم مثل حزب توده، دوماه قبل از ۳۰خرداد، خطاب به مسعود رجوی خاطرنشان میکرد که «دموکراسی که این همه مورد عشق و پرستش شماست» در مقایسه با «امپریالیسمستیزی چهبسا نقش درجه دوم هم احراز نکند». آن روزها مثل امروز نبود که مجمع عمومی و سایر ارگانهای ملل متحد ۳۴بار سرکوبگری و نقض فاحش حقوقبشر در ایران را محکوم کرده باشند، محکومیتی که دراثر جوشش خونهای یکصدهزار جاودانه فروغ آزادی و تلاشهای همرزمانشان در نقاط مختلف جهان بهدست آمد و هیچ مشروعیت و آبرویی برای رژیم باقی نگذاشت.
ولی آیا آزادی تنها شعاری بود که ما به خاطر وفاداری به آن مورد انواع حمله و هجومها قرار گرفتیم؟ آیا از نظر مرتجعان، آزادیخواهی تنها گناه ما بود؟ هرگز. دومین گناه بزرگ ما دفاع از شعار صلح بود. خمینی در همان روزگار، جنگی را که در تبلیغاتش مدعی بود «تحمیلی» است،صراحتاً «نعمت الهی» توصیف میکرد و درحالیکه صلح عادلانه امکانپذیر بود، تنور جنگ را داغتر و داغتر میکرد و میگفت که میخواهد از طریق کربلا به قدس برود! جنگی با یک میلیون کشته و دومیلیون معلول و مجروح و یک هزار میلیارد دلار خسارت تنها در طرف ایران. اما در آن روزگار، موضعگیری و صحبت کردن علیه جنگطلبی ضدملی و ضدمیهنی خمینی کار سادهیی نبود و پرچمداری صلح توسط این مقاومت، قیمتی بسیار سنگین میطلبید. این را نیز همه میدانند که جنگ و سرکوب، آنهم در وحشیانهترین شکل، به غارتگری و چپاولهایی که از هرحیث در دنیای کنونی بینظیر و منحصر بهفرد است راه برده و آخوندها را از این بابت هم زبانزد خاص و عام کرده است. در سالهای حکومتشان میلیاردها دلار از درآمد نفت را بهکیسههای خودشان ریختند. ابعاد دزدی و اختلاس بهراستی سرسامآور و نجومی است و بههمین دلیل از تحریم نفتی بهطور مضاعف هراسانند و با همدستانشان بهغایت تلاش میکنند تا این تحریم را علیه مردم ایران جلوه بدهند. یاد مصدق بزرگ، پیشوای نهضت ملی ایران، بهخیر، آن روزهایی که برای حراست از آزادی و استقلال ملت ایران، از فروش و صدور نفت در شرایطی که به مصلحت ایران و ایرانی نبود خودداری کرد.
حالا هم باید تصریح کرد که ملت ایران در شرایط سلطه حاکمیت ننگین خمینی، ترجیح میدهد نفت صادر نشود و بهجای این که درآمد آن به تنور جنگ یا بهحلقوم آخوندهای سرکوبگر برود، برای روزگار حاکمیت ملی باقی بماند. بهراستی که پرچمداری صلح و آزادی، قیمتی بسیار سنگین طلب مینمود. کاریسمای خمینی در آن سالها، اگر یادتان باشد، خیلی زیاد بود و بهخصوص جاذبه دعاوی مذهبی و ضدظلم او. و از این طریق میلیونها تن را به خیابانها میریخت و بسیاری نیروها و عناصر لائیک و حتی ضدمذهبی را هم بهزیر پرچمش برده بود.
این نیروی مهیب، مثل مغول و تاتار یا استعمار تزاری و نفتی، از خارج مرزهای ایران نیامده بود. خمینی رهبری انقلاب مردم را دزدیده بود و در اذهان مردم و در اغلب خانهها، پایگاه داشت. بههمین دلیل ایستادگی در برابر او، بهخصوص برای یک نیروی دارای عقاید اسلامی مانند مجاهدین، بسیار سنگین بود. خمینی درابتدا در دیدار با مجاهدین مشخصاً خواستار کمک در ایجاد صفبندی مذهبی و قلع و قمع نیروهای غیرمسلمان شد. اما جواب منفی قاطعی شنید و بعد هم پافشاری هرچه بیشتر بر «آزادی» را دید. و از آن به بعد بود که داستان مقاومت برای آزادی، داستان چماق و دشنه سرد بود بربدنهای گرم، و گلولههای سربین بر قلبها و مغزها، و حمله و هجوم چماقداران به مراکز و مراسم. پس از ۳۰خرداد سال۶۰، رفسنجانی که در آن زمان رئیس مجلس خمینی بود، اعلام کرد : «۴حکم بر اعضای اینها لازمالاجراست:
۱ ــ کشته شوند.
۲ ــ بهدار آویخته شوند.
۳ ــ دست و پایشان قطع شود.
۴ ــ از جامعه جدا بشوند».
موسوی تبریزی، دادستان کل خمینی، در همهجا تصریح و تأکید میکرد که «اینها محاکمهشان توی خیابان است… اسیرش را باید کشت و زخمیش را زخمیتر کرد تا کشته شود». گیلانی، حاکم شرع خمینی، که حالا رئیس دیوانعالی رژیم است، فریاد میزد که به شدیدترین وجه بکشید، به فضاحتبارترین حالت ممکن حلقآویز کنید و دست راست و پای چپ آنها را ببرید… او میگفت:«اگر در زیر تعزیر (شکنجه) آنها جان بدهند، کسی ضامن نیست و این عین فتوای حضرت امام خمینی است». و به راستی باید گفت: بهای آزادی، خون بهترین فرزندان این آب و خاک است که به پای درخت مقاومت ریخته شده است.
اجازه بدهید که در اینجا یادی بکنم از یکی از هزاران هزار میلیشیایی که در آن روزهای گرم خونشان بر تختهای شکنجه و جوخههای اعدام، مقاومت ایران را سرفرازتر و غنیتر کرد. میلیشیای شهید حمیرا اشراق، پرستوی خونینبالی که در عنفوان جوانی به شهادت رسید. حمیرا یک میلیشیای پرشور مجاهد بود که از نزدیک با او کارکرده بودم. بیشاز ۱۷سال نداشت که، در سال۶۰، به چنگ دژخیمان افتاد. او را خیلی شکنجه کردند. دژخیم از او اطلاعات میخواست و برشدت شکنجهها میافزود… و حمیرا، در اوج شکنجه و شقاوت دژخیم به او گفت گوشت را جلو بیاور تا اطلاعات بدهم. ولی هنگامی که شکنجهگر میخواست «اطلاعات» بشنود، حمیرا سرود «آزادی» را سر داد. دژخیمان چنان به خشم آمدند که از همانجا او را روانه میدان تیر کردند… و بهراستی چه خوب زندانیان ما میسرودند:
فریاد مرگ دشمن
خیزد زتار و پودت
هنگامه شکنجه،
هنگام تیرباران
شب را شما شکستید
هان ای وجودتان روز
معنای آفتابید هان ای طلایهداران
چگونه تاروپود مقاومت با آزادی سرشته شد
به این ترتیب، با آغاز مقاومت انقلابی، رژیم با قساوت و وحشیگری فوقتصوری بهای وفاداری ما به آزادی را از این نسل گرفت. بههمین دلیل، بعداز ۳۰خرداد، مرزبندی بین رژیم خمینی و نیروهای مقاوم در برابر آن، که برسر آزادی شکل گرفته بود، تیزتر و روشنتر شد و سایرین هم برهمین اساس مجبور به تعیین مواضع خود شدند. اما حرف مسعود رجوی پس از ۳۰خرداد هم این بود که: «وقتی مقاومت ما پیروز شود، یکی از بزرگترین موانع انقلابهای معاصر و بلکه مهمترین عامل انحراف و اضمحلال آنها، که همانا تجاوز به حریم مقدس «آزادی» (تحت انواع و اقسام بهانهها) است، از میان برداشته میشود. آری، اگر در انسانشناسی توحیدی کرامت بنینوع ما نهایتاً در «اختیار و آزادی» اوست، احیای مقوله آزادی همانا احیای بشریت و انقلابهای مغلوب است… ما آزادکننده هیچکس نیستیم. برای این که یک خلق آزادی خود را قدر بشناسد، نهایتاً بایستی خود، خویشتن را آزاد کند. پس ما آزادکننده نیستیم، ما راهبر و راهگشا و راهنمای طریق آزادی هستیم…»
درباره شورای ملی مقاومت
در مسیر مبارزه برای آزادی و برای تحقق آرمان آزادی بود که شورای ملی مقاومت، یعنی ائتلافی از نیروهای آزادیخواه و البته دارای عقاید مختلف، شکل گرفت. این شورا، هم در مرزبندی و هم در مبارزهاش با دشمن، هم در برنامه و وظیفه اصلیش برای آینده، و هم در روابط درونیش، بر اصل آزادی و حاکمیت ملی استوار شده است. قاطعیت و سازشناپذیری این شورا در مبارزه با رژیم، مرهون وفاداری به آزادی است. همچنان که علت اصلی ماندگاری و استحکام این ائتلاف، بهعنوان دیرپاترین و موفقترین ائتلاف از مشروطه به این سو، نیز در آرمان آزادی و متعهد بودن به آن بوده است.
شورای ملی مقاومت و دولت موقت، اساسیترین وظیفهشان را سرنگونی رژیم و انتقال قدرت بهمردم، از طریق برگزاری انتخابات آزاد میدانند و متعهد شدهاند که ظرف مدت ۶ ماه این کار را انجام دهند.
یعنی این شورا رسالت خود را، استقرار آزادی و اعاده حق حاکمیت ملی و مردمی میداند. در مورد روابط و مناسبات درونی این شورا هم باید گفت که معیارهای رایج سیاسی، یعنی ائتلاف بر اساس تعادل قوا و بده، بستان سیاسی، جای خود را به تفاهم و توافق نظر بر سر آرمان آزادی و اصول استقلال و حاکمیت ملی سپرده است.
مقاومت ما در جذب اقشار مختلف نیز، قبلاز هرچیز، بر آزادی تکیه میکند. هر کس و هر قشری که به مقاومت دل میبندد، اولین چیزی که در آن میبیند و تجربه میکند، «وفای به آزادی» است.
هنرمندان ارجمند میهنمان، ستارگان درخشان هنر ایران، ازآنرو با این مقاومت همراه و همدل هستند که در سیمای این مقاومت، احترام به آزادی انتخاب را میبینند. این عزیزان میبینند که هدف ما قبلاز هرچیز آزادی آنها از هرگونه تحمیل و قید و بندی است که براساس سود و تجارت باهنر استوار شده باشد. و میبینند که این مقاومت قبلاز هرچیز به جوهر انسانی هنر میاندیشد و با این اندیشه به هنرمند ارج و احترام میگذارد، میخواهد که هنرمند با هنرش و با مردمش یگانه باشد و این پیام یگانگی و این پیام آزادی را در هنرش جاری کند. ورزشکاران و قهرمانان ملی ما، همچنانکه متخصصان و کارشناسان میهنپرستمان نیز آکنده از این احساس هستند. و من فکر میکنم همه کسانی که علیه رژیم خمینی و مشتاق آزادی باشند، پیوند خود را با این مقاومت احساس میکنند و جایگاه خود را در این مقاومت درمییابند. پس، تردیدی ندارم که این مقاومت میعادگاه همه کسانی است که بهنام آزادی، به نفی و سرنگونی استبداد مذهبی برمیخیزند.
درباره ارتش آزادیبخش ملی
از شورای ملی مقاومت که بال سیاسی مقاومت است، گفتیم. ولی از سوی دیگر، سر نهادن بر قدوم آزادی و رنگین کردن دامن محبت از خون رشیدترین فرزندان این آب و خاک، ما را به ارتش آزادیبخش ملی که بهحق بازوی استوار خلق نام گرفته است، رهنمون شد. ارتشی که از آگاهترین، فداکارترین وصادقترین فرزندان ایران زمین تشکیل شده است. این ارتش برای جنگیدن با آخوندهای پلید تشکیل شده، اما این جنگی برای صلح و آزادیاست. پس، این ارتش باید خودش تضمین آزادی و پیامآور صلح باشد. این ارتش از نیروهایی تشکیل شده که اولین ویژگیشان انتخاب عمیقاً آگاهانه و آزادانه آنهاست و این انتخاب آگاهانه و آزادانه، سرچشمه توانایی مقاومت ما در برابر حکومت آخوندی است. و ما با چنین پشتوانه و کیفیتی است که تعادل لازم برای جایگزینی آلترناتیو دموکراتیک در برابر رژیم خمینی را ایجاد میکنیم و بهنیازمندیهای مقاومت پاسخ میدهیم. هرکس در این امر جدی باشد، باید مسأله تعادل بین خودش و دشمنش را پاسخ دهد. و ما اینچنین به آن پاسخ گفتهایم.
و لاجرم در استراتژی و در تاکتیک، در فنون نظامی و در سازماندهی یکانهای رزمی این ارتش و در همه زمینهها شاهد آن هستیم که برعنصر کیفی، یعنی بر ابتکار و خلاقیت و کیفیت بالاتر تکیه شده است. و خوب میدانید که این رزمندگان، تنها با انگیزشی عمیقاً صادقانه و انتخابی کاملاً آزادانه است که تعهدات و انضباط خشک نظامی را هم داوطلبانه پذیرفتهاند.
در مورد انگیزش و انتخاب این رشیدترین فرزندان ایران زمین، بهخصوص باید درنظر داشت که رزمآوران این ارتش پیوسته باید با سر و با تهاجم حداکثر به موانع و مشکلات حمله کنند و با سختکوشی مداوم و البته مشتاقانه آنها را از سر راه بردارند.
چنین است که فارغالتحصیلان عالیترین رشتههای علمی و هنری مشتاقند که به سادهترین کارها در سختترین شرایط روی آورند و با تقبل انواع خطرها بهکارهای شاق در بیابانهای مرزی میشتابند. و در این مسیر، ما موفق به استخراج و اعتلای تواناییهای انسانی شدهایم و به منبع عظیم و لایزال نیروی انسان آگاه رها تکیه داریم.
ویژگی مهم دیگر، مناسبات درونی این ارتش است که در آن باید حداکثر دموکراتیسم و عواطف انسانی جاری باشد. این ارتش باید حداکثر انضباط و استحکام و صلابت را داشته باشد، ولی این صلابت و استحکام از یگانگی قلبها و عشق جاری شده در مناسباتش ناشی میشود. عشقی که به سرنگونی رژیم و آزادی خلق و میهن راه میبرد. این ارتش باید مجهز و آموزش دیده باشد، اما بالاترین سلاحش قلب رزمندگان و عشق بهآرمانی است که در جان و روان رزمندگانش موج میزند. نیروهای رزمنده، فرماندهان و مسئولان مقاومت ما در صفوف مختلف و در پهنههای مختلف مسئولیت، تنها با اعتلای انسانی و رشد مسئولیتپذیری میتوانند ازعهده وظایف خود برآیند. یک دولت حاکم میتواند به نیروگیری اجباری مبادرت کند. اما یک مقاومت و یک نیروی مخالف، که با انبوه مشکلات مواجه است، چگونه میتواند از نیروهای رزمنده سختکوش و فداکاری برخوردار باشد که دارند در همهجا خلاف جریان آب شنا میکنند و در خون و رنج غوطهورند؟ اگر از من بپرسید که ما نیروها و مسئولان و فرماندهان و ابتکارها و طرحها و تواناییهای فزاینده ارتش آزادیبخش را ازکجا آوردهایم؟ میگویم از سرچشمه خود آزادی… و آن عنصر رهبریکنندهیی که بتواند این انرژی فزاینده و لایزال را استخراج کند، و تأکید میکنم که چنین گنجینه عظیمی را فقط از همین طریق میتوان گرد هم آورد.
اینچنین است که: ارتش خلق در آغوش سحر گل خورشید زگلزار فدا میچیند
درباره رهایی زنان
من تا اینجا برای شما از رویکردهای مختلف آزادی در صفوف مقاومت گفتم: از آزادی در صفوف شورا و ارتش آزادیبخش و در اقشار مختلف اجتماعی، که باعث پیوند متقابل مقاومت و آنها در این نقطه شده است. ولی ما در مسیر مبارزه برای آزادی به فراز و قله شکوهمند دیگری هم دست یافتیم که همان موضوع آزادی و رهایی زن است. البته ما، بهخصوص زنان ما، برای رسیدن به اینقله، راه بسیار سختی را طی کردیم؛ یعنی راه پرفراز و نشیب گسستن قید و بندهایی که طی قرون و اعصار متمادی، زنان را به زنجیر بردگی کشیده و مانع از آن شده است که آنها نقش خود را بهعنوان یک انسان کامل درون جامعه ایفا کنند. بیتردید این افتخار برای همیشه در تاریخ ایران بهنام این زنان شجاع و قهرمان به ثبت رسیده است و هرگز فراموش نخواهد شد.
ما در جریان عمل مبارزاتی دیدیم که اگر برای تحقق آزادی جدی هستیم، ناگزیر باید این گام را برداریم و بدون آن، بهخصوص در زمان خمینی، حرف زدن از آزادی ادعایی بیش نخواهد بود. از اینرو با تمام قوا در مسیر حل یکی از بغرنجترین تضادها و تناقضهای دنیای انسانی قدم گذاشتیم و به گسترش عمیقترین مفهوم آزادی در صفوف مقاومت، یعنی فتح قله رهایی زن دست یافتیم. واقعیت این است که زنان رهایی که در مقاومت و ارتش آزادیبخش حضور دارند، با باور کردن به خودشان و آزاد کردن خودشان، مسیر پررنج و مشقتی را طی کردهاند.
و طبیعی است که تمامی زنان ایران هم باید خود آزادکننده خویشتن باشند. چون آزادی را بهرایگان و در سبد گل به کسی هدیه نمیکنند. اما تجربه سرشار زنان مقاومت، به همه زنان هموطنم کمک میکند تا این مسیر را شتابان و سهلتر طی کنند. فراموش نکنیم که مسأله آزادی و رهایی زن و جایگاه این موضوع در تکامل و پیشرفت جامعه انسانی، همواره از مسائل مهم جامعه بوده است. در این رابطه مارکس گفته است: «راز مناسبات انسان با انسان، خود را در بیپردهترین، قطعیترین، آشکارترین و روشنترین وجه در رابطهمرد با زن، و بدینسان در مناسبات مستقیم و طبیعی بین دوجنس، برملا میسازد» و اینکه «از خصلت این رابطه میتوان درجهیی را که آدمی بهعنوان یک نوع، به انسان تبدیل شده دریافت». امروز مقاومت ایران و ارتش آزادیبخش ملی، بهغایت خوشوقت است که در ارتقای «آدمی بهعنوان یک نوع، به انسان» از غنیترین و سرشارترین تجربه موفقیتآمیز برخوردار میباشد. البته تاریخ آینده درباره آن بیشتر سخن خواهد گفت.
بنابراین اجازه بدهید که من فقط به چند نکته از تجاربمان در اینجا بسنده کنم: اولین نکته، ایجاد امکان آزادی انتخاب برای زنان یعنی مناسبات تهی از مرزبندیها و تبعیضات جنسی است. تنها در چنین مناسباتی است که مسأله انتخاب آزادانه زن مفهوم پیدا میکند. زنان ما در مقاومت، بعد از ایجاد چنین امکانی توانستند بر پایه این دیدگاه انسانشناسانه، یعنی اصالت برابری زن و مرد و نفی مرزبندی جنسی و باور به آن، در مسیر رهایی گام بردارند. یعنی به این باور رسیدند که در ورای زن بودن یا مرد بودن، باید دید هرکسی درقبال جامعه و جهانی که او را احاطه کرده، تا کجا مسئولیت میپذیرد؟ معنای دیگر نفی این مرزبندی این است که ما نمیتوانیم بپذیریم که یک انسان، بهدلیل مشخصههایی که خارج از اراده خودش شکل گرفته، مانند ملیت، جنسیت، زبان، شکل و قیافه و… محکوم به پذیرش سرنوشت کور باشد. قانون تکامل این است که انسانیت انسان در گرو آن چیزی است که با انتخاب و عمل خودش بهوجود میآورد. و به این ترتیب بود که با نفی مرزبندی جنسی در صفوف مقاومت، همهزنان جریانوار، و نه بهصورت تکنمود، توانستند جوهره انسانی خود را تحقق بخشند.
یعنی در نقطه مقابل رژیم خمینی که به مرزبندی جنسی اصالت میدهد و منکر هویت انسانی زن و توان مسئولیتپذیری اوست، زنان ما جریانوار عهدهدار خطیرترین مسئولیتهای نظامی و سیاسی گشتند. اما مهمترین و اساسیترین نکته در تجارب ما این بود که نفی مرزبندیها و ارزشگذاریهای جنسی، اگرچه بسیار لازم بوده و هست، اما به تنهایی کافی نیست و بایستی آن را با یگانگی با یک آرمان رهائیبخش و شاخص رهبریکننده اثباتی در دنیای خارج از ذهن تکمیل کرد و به کمال رساند. والا زن، همچنان که آخوندها و سوداگران دنیای جنسیت میخواهند، کماکان نوعی «ضعیفه» و «متعلقه» یا کالایی قابل خرید و فروش، فعلپذیر و غیرمسئول باقی خواهد ماند و این هم در روانشناسی زن، مترادف با درونتابی و درونگرایی و گریز از مسئولیتپذیری است. اما مجموعه تجارب مقاومت ایران در رابطه با آزادی زنان، باردیگر این واقعیت شناختهشده را به بهترین وجه ثابت کرد که شاخص دموکراتیسم و پیشرفت اجتماعی هرجامعه و هرنیروی اجتماعی و سیاسی، درجه رهایی و مسئولیتپذیری زنان آن است. با این شاخص، ما بهراستی برخوردار از دموکراتیکترین مناسبات هستیم و مسئولترین و پیشرفتهترین و آزادترین زنان، در صفوف ما حضور دارند. باید همین جا به یک بخش مهم دیگر از تجربه و دستاوردمان در مسیر رهایی زنان اشاره کنم. با رهایی زن، مردانمان هم بهطور مضاعف آزاد و مسئولیتپذیر میشوند.
چون مردانی هم که مرزبندی جنسی را نفی میکنند و حق آزادی انتخاب را برای زن بهرسمیت میشناسند، قبلاز هرچیز خودشان را آزاد و رها میکنند. و حالا با تکیه برتمامی تجارب مسیری که در رهایی زنان طی کردهایم؛ و نیز با توجه به پیروزی بزرگ مقاومت در این مسیر که خود را درحضور تعداد زیادی از زنان شایسته و عمیقاً مسئول در صفوف مقاومت نشان میدهد، حرف و پیام من با زنان دردمند هموطنم این است: آغاز راه رهایی از هنگامی است که باور کنیم هیچ کس نمیتواند مانع رهایی زنی بشود که اراده کرده است آزاد زندگی کند، آزاد از تمامی قید و بندهایی که بهخوبی آن را میشناسیم. و خطاب به زنان هموطنم در ایران اسیر اضافه میکنم: اگر به این حقیقت ایمان بیاورید، چون تیر از چله کمان بندها رها خواهید شد و به سمت آسمان آزادی پر خواهید کشید. همچنانکه زنان در جنبش مقاومت و ارتش آزادیبخش ملی چنین کردهاند و چنین شدهاند و اکنون آسمان مقاومت را در رابطه با زن ایرانی سرشار از بزرگی و افتخار نمودهاند.
و اگر زنان ما به چنین نقطهیی برسند، بدون شک انرژی و نیروی آزادشده توسط آنها همان عامل تعیینکنندهیی خواهد بود که نه فقط طومار حیات و فرهنگ آخوندی را درهم میپیچد، بلکه پایداری آزادی در ایران فردا را هم تضمین میکند. پس اجازه بدهید بهعنوان یک زن از همینجا به آخوندهای پلید و زنستیز بگویم: هرچه در چنته ارتجاعی و قرونوسطایی خود از وحشیگری و زنستیزی و ستم داشتید، برسر زن ایرانی آوردید. ولی وای به روزی که این نیروی تاریخی عظیم آزاد شود و پساز انفجار مقدماتی به دست ارتش آزادیبخش ملی، امکان ورود توده زن ایرانی به میدان مبارزه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی بهوجود آید. خواهید دید که دودمان ارتجاعی شما را این زنان مجاهد و مبارز به آتش خواهند کشید. شما خود با جنایتها و زنستیزیتان، این انتخاب را بهعمل آوردهاید و بهطور محتوم بهدست زنان رهاشده ایران از صحنه تاریخ جارو خواهید شد. به این ترتیب ما که برای آزادی مردم و میهنمان مبارزه کردیم، باید در درون صفوفمان به رزمآوران و انسانهای رها، چه زن و چه مرد، میرسیدیم.
اما با رهایی زن، همچنان که گفتم، مردانمان هم بهطور مضاعف آزاد و مسئولیتپذیر میشوند. پس این آزادی بزرگترین ارمغان و سرمایه ما برای آزادی میهن و همه مردم آن است. یعنی که انسانهای آزاد و رها، بزرگترین تضمین آزادی امروز و فردای ما هستند. انسانهایی که در اوج فداکاری و ازخودگذشتگی، آزادی مردم و میهنشان را اراده کردهاند، از همهچیز خود میگذرند، حتی از عواطف و علایق شخصی و خانه و خانوادهشان. آخر، برای آزادی، برای اثبات وفاداری به آزادی، باید قیمت و بهای آن را دربرابر دیو استبداد مذهبی و مهیبترین نیروی ارتجاعی سربرداشته از اعماق تاریخ ایران، پرداخت.
خیانت خمینی و تضمین آزادی
راستی راز پدید آمدن این رژیم قرونوسطایی در اواخر قرن بیستم چه بود؟ راستی اینهمه جنایت و شقاوت و دروغ و اینهمه فریب و دجالگری و جنگ و ویرانگری چگونه رخ داد؟ پاسخ همه این سؤالها را، بهنظر من، در یک کلمه میتوان خلاصه کرد: کلمه شوم «خمینی»، که در رأس رهبری رژیم آخوندی، شاخص شجره خبیثه ارتجاع و استبداد است. این خمینی بود که در غیاب یک سازمان و رهبری ملی و میهنی و دموکراتیک و انقلابی، بدون اینکه هیچ بهایی بپردازد، فرصتطلبانه بر موج قیام و انقلاب مردم سوار شد و با رهبری غاصبانهاش، شیخ فضلالله نوری و مرتجعان ضدمصدق را در قدرت سیاسی و مذهبی و مشروعیت بهسرقت رفته انقلاب ۲۲بهمن دوباره جان داد و اینچنین به انتقام کشیدن از آزادی و آزادیخواهان ایران کمر بست. این رهبری سرکوبگر و ضدتاریخی خمینی بود که خونخوارانی مثل گیلانی و لاجوردی را پرورش داد و یک چنین نیروی مخربی را بهجان ایران و ایرانیان انداخت. پس آلترناتیو، راهحل و جایگزین رژیمی با این درجه از سرکوب ضدانسانی، باید که ساختار و سرشتی عمیقاً انسانی و آزادیخواهانه داشته باشد. باید که در همه زمینهها جایگزین، راهحل و شفای دردهای جامعه استبدادزده و خمینیگزیده باشد. من به این راهحل ایمان دارم. و اگر بپرسید که چگونه به فردای آزادی ایمان داری و به چهچیز مطمئن میشوی و چه چیز تردیدهایت را میزداید؟ در پاسخ، با عمق قلب و ضمیرم و با آنچه همه ایمانم در آن نهفته است، به شجره طیبه مقاومت و آزادی و نام خجسته باغبانی اشاره میکنم که نسل و سازمان و ارتش پاکباختگان راه آزادی مردم ایران را پرورش داده است: نام خجسته مسعود رجوی! و راستی که چهباغ پررنج و خونی. لالهزارانی با یکصدهزار جاودانه فروغ آزادی.
آمد یکی آتش سوار
بیرون جهید از آن حصار
نوری برای دوستان
دودی بهچشم دشمنان
من دل بر آتش مینهم
این هیمه را افزون کنید
تا بردمد خورشید نو
شب را زخود بیرون کنید
بله، بنای شجره طیبه مقاومت و آزادی دقیقاً رودرروی خمینی، بر دموکراتیسم و آزادگی و بر پیشگامی در فدا و ازخودگذشتگی و بر رهبری جمعی و شورایی استوار است. خیلیها با خمینی مخالفت داشتند، ولی مگر دوام آوردند؟ مگر هرکدام در نقطهیی بهدام فتنههای او نیفتادند؟ ولی این مقاومت و این مسعود رجوی بود که با تمام مرام و مسلک ضدانسانی خمینی جنگید و با ایمان و عشق به آزادی هیچ سازشی را با خمینی روا نشمرد. و بگذارید بهمناسبت ماه محرم و ایام عاشورای حسینی که آنرا پشتسر گذاشتیم، یادآوری کنم که بههنگام تصمیمگیری برای تظاهرات ۳۰خرداد و شروع مقاومت انقلابی در برابر رژیم خمینی، با الهام از سرور شهیدان حسین علیهالسلام، پیوسته تأکید مینمود که بایستی با چشمانداز عاشوراگونه و فدای تمام عیار دست بهکار بشویم. چنین بود که نسل مجاهدی که با او علیه خمینی قیام کرد، یکسره ضدخمینی و عاشق آزادی شد و بههمین دلیل باقی ماند. اما برای مبارزهیی اینچنین حاد و ریشهیی، برای شکافتن فتنهیی مثل فتنه خمینی، فقط انگیزشهای ضدظلم درونی کفایت نمیکرد و نسل فدا و پاکبازی برای حرکت در آن شب تاریک و پرتوفان، مشعلی پرتوافشان را میطلبید، پرتوی که این نسل را از فریب مذهبی خمینی، از فتنه «ارتجاع و لیبرال» از دجالگریهای ضدامپریالیستی و گروگانگیری، از طلسم جنگ ضدمیهنی، از فریب میانهبازی و استحالهجویی و از هفتخوان فتنههای پساز آتشبس و مرگ خمینی، به مسیر درست و اصولی هدایت کند؛ با تئوری راهنما، با اقناع، با انگیزش و با تشویق و ترغیب مستمری که پیوسته راه را روشن، چشمها را بینا، دلها را گرم، روحیهها را پرشور و ارادهها را برای رزم و مقاومت صیقل بزند.
پایدارترین ائتلاف سیاسی تاریخ معاصر ایران نیز، این چنین با بلندنظری و انعطاف و پرهیز از تنگنظریهای فردی و گروهی، بنیاد نهاده شد. فرمان برپایی تظاهرات مردمی ۳۰خرداد۱۳۶۰ و سپس مقاومت بیامان انقلابی در فردای ۳۰خرداد و درهم شکستن طلسم جنگ ضدمیهنی خمینی و تأسیس ارتش آزادیبخش ملی در ۳۰خرداد۱۳۶۶ هم، همگی از همینجا سرچشمه گرفته است. او بود که هزاران اسیر جنگی را که بهروی مجاهدان و رزمندگان ارتش آزادی، آتش گشوده بودند، آزاد کرد و بسیاری از آنها را بهصفوف مقاومت جلب نمود. و بگذارید حالا که من در وظیفه جدیدم، نزدیک به دوسال است که از مسئولیتهایم در سازمان مجاهدین و ارتش آزادیبخش استعفا کردهام، گواهی بدهم که او تاکنون در مقاومتی با ۱۰۰هزار شهید و اینهمه جنگ و اسیر و با این همه توطئه و ترور، اجازه حتی یک مجازات اعدام را نداده است، حالآن که گروهها و احزابی که در کم و کیف مبارزاتی غیرقابل مقایسه با یک بخش مجاهدین هستند، در این سالیان به صدها مجازات اعدام دست زدهاند و در جنگ برادرکشی با گروههای رقیب و نیز درگیریهای خونین درونی، صدها کشته برجای گذاشتهاند. راستی چهکسی برای ما زنان در این مقاومت عظیم تاریخی میدان باز نمود؟ و اوست که جان و خانمان و همسر و فرزند و پدر و مادر و برادر و خواهر، چه میگویم، تمام سابقه و پرستیژ و اعتبار داخلی و بینالمللیش را، هرگاه که لازم شده، در محضر مردم و مقاومت مردمی بیمحابا به قربانگاه برده است. بله، من خورشید آزادی را در مقاومت این نسل دیدهام و به طلوع فردا ایمان دارم. اکنون بگذارید «شبپرستان همگی تیغ بهکف» تا میتوانند بر پیشوای آزادی میهن ما بتازند و در هرکجا در کمینش باشند. راستی در تاریخ معاصر، کدام انقلابی و کدام رهبر سیاسی به اندازه مسئول مقاومت ایران، طی ربع قرن، از رژیمهای شاه و خمینی و همدستان و متحدان و پشتیبانان آنها، این همه برچسب و ناسزا و تهمت و افترا شنیده و این همه رنج و مصیبت دیده و هفتخوان خون و بلا ازسر گذرانده و از سهمگینترین آزمایشهای زمانه، که شکنجه و زندان و محکومیت به اعدام کمترین آنهاست، با سرفرازی عبور نموده است؟ راستی که سیلاب چرکین ناسزاهای دشمنان آزادی مردم ایران، جز گواه حقانیت و فضیلت او نیست… «ای شرفت با شکوه خلق به پیوند»! و من امروز میوه آزادی را بر درخت تنومند مقاومتی که با خون و فدا آبیاری شده، به عیان میبینم… و چه تضمینی از آن چه گفتم بالاتر.
منشور آزادیهای اساسی در ایران فردا
هموطنان،
همچنانکه گفتم درخت مقاومت ایران در آزادی ریشه دوانید، با مرزبندی برسر آزادی استوار شد و گسترش شاخ و برگ آن نیز، با آزادی و بهای خونین و سنگین آن قوام و دوام پیدا کرد. و حالا به میوه و ثمره آزادی میرسیم. میوهیی که باید به مردم برسد و آزادی را در زندگی سیاسی و اجتماعی ملت ایران محقق کند. این مقاومت صلح را با آزادی، استقلال را با آزادی، و عدالت اجتماعی را با آزادی عجین و قرین دانسته و سرچشمه همه آنها را در آزادی جستجو کرده است. امروز در مقابل چشمان همه شما و وجدانهای مردم آزادیخواه سراسر جهان مقاومتی بالنده در ایرانزمین و در مقابل مهیبترین دیکتاتوری قرن حضور دارد که توانسته است از همین حالا آزادی را در پهنههای گوناگون حیاتش محقق کند: در آزادی تمامعیار زنان، در مناسبات درونی شورا و در مناسبات درونی ارتش. کمااینکه، از سوی دیگر، این مقاومت توانسته است به بهترین شکل، آزادیخواهی خود را بهمناسبات بین المللیش نیز گسترش دهد. مگر استقلال چیست؟
جز آزادی انتخاب ملت در مناسبات و روابط بینالمللی؟
و مگر مقاومت ایران در تمام طول مبارزه ۱۴سالهاش با رژیم آخوندی نمونه درخشانی از استقلال عمل در روابط بینالمللی ارائه نداده؟
مگر در همهجا و در ارتباط با همه قدرتها و سیاستها بهطور مطلق از منافع مردم و مقاومت ایران آغاز نکرده؟
البته بهرغم مشکلات و سختیهای وفاداری شورا به استقلال، بهدلیل پایمردیهای مصدقوار ما در این راه، این روزها شاهد ثمرات سیاست بینالمللی این آلترناتیو هستیم. ازجمله، بالاخره پساز ۱۰سال که این مقاومت بر ضرورت تحریم رژیم ضدایرانی و ضدانسانی آخوندی ازطرف جامعه جهانی اصرار نمود، ایالات متحده رژیم خمینی را تحریم تجاری کرد. ولی پساز تجربه تمامی راههای ممکن و به بنبست رسیدن آنها در رابطه با رژیم. البته ما برخواست ملی و میهنی جهانی شدن تحریم رژیم همچنان پافشاری کرده و خواهیم کرد. درست بههمین دلیل، من همینجا از جامعه بینالمللی و از همه کشورهای آزادیخواه جهان میخواهم که دیکتاتوری تروریستی حاکم بر میهن ما را تحریم و طرد کنند. کرسیهای ایران در ملل متحد، متعلق به مردم و مقاومت عادلانه مردم ایران برای صلح و آزادی است. تحریم این رژیم خواست مردم ایران است که نمیخواهند ثروتها و منابع طبیعیشان توسط آخوندها بهیغما برود و درآمد آن صرف سرکوب و صدور ارتجاع و تروریسم شود. از سوی دیگر باید تأکید کنم که مقاومت ما و شورای ملی مقاومت، دقیقاً برخلاف خمینی، که هیچ تعهد مشخصی را برای استقرار آزادیها نمیپذیرفت، پیشاپیش میوههایی را که درخت تناور آزادی از فردای سرنگونی رژیم آخوندی و استقرار دولت موقت در خاک میهن باید برای بنای ایرانی خوشبخت، آباد و آزاد ارائه کند، با صریحترین و روشنترین تعهدات در برنامههایش اعلام کرده و هیچگاه به کلیگویی بسنده نکرده است. بههمین دلیل، در اولین فرصت تاریخی که از موضع مسئولیتم در نظارت براجرای مصوبات شورا و مرحله انتقال قدرت به ملت ایران، در خدمت شما، به عنوان بخشی از مردم شرافتمند و قهرمان ایران، هستم، با استناد به مصوبات شورای ملی مقاومت ایران و برنامه دولت موقت که اعضای شورا به آن التزام دارند، اعلام میکنم که:
۱ ــ در ایران فردا، عقیده و بیان و قلم و مطبوعات کاملاً آزاد و هرگونه سانسور و تفتیش عقاید ممنوع است.
۲ ــ در ایران فردا، احزاب، اجتماعات و جمعیتهای سیاسی و اتحادیهها، انجمنها، شوراها و سندیکاهای مختلف، جز دستجات وفادار به دیکتاتوریهای شاه و خمینی، کاملاً آزادند و این آزادی تا مرز قیام مسلحانه علیه نظام مشروع و قانونی کشور، هیچ محدودیت اصولی ندارد.
۳ ــ در ایران فردا، انتخاب و آرای عمومی، اساس مشروعیت نظام کشور است و هیچ قانونی که ناشی از مرجع قانونگذاری منتخب کشور نباشد، رسمیت و اعتبار ندارد.
۴ ــ در ایران فردا، امنیت قضایی و شغلی تمام آحاد مردم و حقوق فردی و اجتماعی مصرح در اعلامیه جهانی حقوق بشر تضمین میشود.
۵ ــ در ایران فردا، همه ارگانهای سرکوبگر به جامانده از رژیم خمینی و همه محاکم و دادگاههای فوقالعاده منحلمیشود. اصل آزادی دفاع و حق فعالیت کانونهای وکلا و رسیدگی به جرایم در دادگاههای علنی، با حضور هیأت منصفه تأمین میگردد.
۶ ــ در ایران فردا ، زنان از حقوق اجتماعی و سیاسی و فرهنگی کاملاً مساوی با مردان برخوردارند که ازجمله حقوق تصریح شده در زیر را شامل میشود:
-انتخاب کردن و انتخاب شدن در تمامی گزینشها و انتخابات و حق رأی در تمام همهپرسیها،
-اشتغال و انتخاب آزادانه شغل و حق تصدی هرمقام و منصب و شغل عمومی و دولتی و قضاوت در تمام مراجع دادرسی،
– فعالیت سیاسی و اجتماعی آزادانه، رفت و آمد و مسافرت بدون اجازه دیگری،
-آزادی کامل در گزینش همسر و ازدواج و حق متساوی طلاق و ممنوعیت تعدد زوجات،
-انتخاب آزادانه لباس و پوشش،
-استفاده بدون تبعیض از کلیه امکانات آموزشی، تحصیلی، ورزشی و هنری و حق شرکت در تمام مسابقات ورزشی و فعالیتهای هنری.
۷ ــ در ایران فردا، همه امتیازهای جنسی، قومی و عقیدتی لغو میشود و همه آحاد ملت از حقوق سیاسی و اجتماعی مساوی برخوردارند.
۸ ــ در ایران فردا، هرگونه تبعیض در مورد پیروان ادیان و مذاهب مختلف در برخورداری از حقوق فردی و اجتماعی ممنوع است و هیچ یک از شهروندان به دلیل اعتقاد یا عدم اعتقاد به یک دین یا مذهب، در امر انتخاب شدن، انتخاب کردن، استخدام، تحصیل، قضاوت و دیگر حقوق فردی و اجتماعی مزیت یا محرومیتی نخواهد داشت و صلاحیت مقامهای قضایی ناشی از موقعیت مذهبی و عقیدتی آنان نخواهد بود.
۹ــ هرگونه آموزش اجباری مذهبی و عقیدتی و اجبار به انجام یا ترک آداب و سنتهای مذهبی ممنوع است و حق آموزش، تبلیغ و برگزاری آزادانه آداب و سنتهای تمامی ادیان و مذاهب و احترام و امنیت همه اماکن متعلق به آنها تضمین میشود.
۱۰ـ در ایران فردا، برای تقویت و تأمین هرچه بیشتر حاکمیت ملی و مردمی و تمامیت ارضی و یکپارچگی و وحدت ملی کشور، حقوق عادلانه خودمختاری مردم کردستان ایران برطبق طرح شورای ملی مقاومت بهرسمیت شناخته میشود.
۱۱ــ در ایران فردا، ستم مضاعف از همه شاخهها و تنوعات ملی وطنمان اعم از کرد و بلوچ و عرب و ترکمن، رفع خواهد شد و جمیع حقوق و آزادیهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی برای آنها در چارچوب وحدت ملی و تمامیت ارضی کشور تامین خواهد گردید.
۱۲ــ در ایران فردا، که کارگران و دهقانان و انبوه زحمتکشان شهر و روستا موتور محرک پیشرفت و سازندگی و آبادانی آن هستند، کلیه قوانین و مقررات ضدکارگری و ضددهقانی و کلیه دیون دهقانان و کارگران به رژیم خمینی لغو میشود و قوانین جدید با مشارکت خود آنها، که صاحبان واقعی دسترنجشان هستند به تصویب میرسد.
۱۳ــ در ایران فردا، از همه متخصصان و اندیشمندان و هنرمندان ملی و میهنپرست، در هرکجای جهان که هستند، برای شرکت در سازندگی، آبادانی، پیشرفت و استقلال کشور و خدمت به رفاه مردم استقبال خواهد شد و به اندیشه و تخصص و تلاش آنها به عنوان ارزشمندترین سرمایههای انسانی و ملی ارج گذاشته میشود، و نیز، از تمامی کسانی که به دلیل شرکت در مقاومت یا فشار ستم خمینی به خارج از میهن مهاجرت کردهاند، به گرمی استقبال خواهد شد.
۱۴ــ در ایران فردا، بازار و سرمایهداری ملی، مالکیت شخصی و خصوصی، و سرمایهگذاری در جهت توسعه اقتصاد ملی و رشد تولید تضمین خواهد گردید.
۱۵ ــ در ایران فردا، تأمین نیازمندیهای ضروری زندگی از قبیل معیشت و مسکن و بهداشت و تحصیلات برای محرومان و اقشار کمدرآمد جامعه شامل کارگران، کشاورزان و کارمندان، بهخصوص معلمان و دبیران و بازنشستگان، در اولویت قرار خواهد گرفت.
۱۶ــ ایران فردا، مناسبات بینالمللی و روابط خود با سایر کشورها را براساس استقلال، برابری و حفاظت از منافع و آب و خاک ملی تنظیم خواهد کرد، از دخالت در امور سایرین خودداری و از دخالت دیگران در امور داخلی کشورمان ممانعت خواهد نمود و مدافع صلح، همزیستی مسالمتآمیز و همکاریهای منطقهیی و بینالمللی خواهد بود.
هموطنان،
زنان و مردان آزاده ایرانی، با تأیید مواد فوق از جانب شما، من نیز به سهم خودم سوگندی را که برای دفاع از آزادیها، در مقابل شورای ملی مقاومت و مسئول آن خوردهام، در مقابل شما، بهعنوان بخشی از صاحبان حقیقی حاکمیت در ایران آزاد، و درمقابل تمامی ملت ایران، تکرار میکنم: من باتمام توان و تا آخرین نفس از ذرهذره حقوق و خواستهای دموکراتیک مردم ایران دفاع خواهم کرد و در اینراه هیچ چیز نخواهد توانست کوچکترین مانعی بهوجود آورد. چرا که نسل ما نسل وفا بهآرمان آزادی است. برای همراهی با مقاومتی با این خواستها و آرمانها، برای پیروزی بر این دشمن پلید و برای آزادی و آبادی میهنمان،
شما را بهیاری و همبستگی فرامیخوانم، و دستانم را برای گرفتن دستهایی که برای کمک به ایران و آزادی آن آمادهاند، بهسوی شما دراز میکنم. از ملت ایران میخواهم که به مقاومت، به امید و به بهاری که پرستوهای خونینبال آزادی پیامآورش هستند، بیندیشند و برای ریشهکن نمودن این رژیم پلید از سرزمین شیروخورشید بهپاخیزند. مردم بهپاخاسته ایران هیچ مشروعیتی برای رژیم آخوندی قائل نیستند و با قیامهای قهرآمیزشان از سرنگونی این رژیم و آلترناتیو ملی و دموکراتیک شورای ملی مقاومت حمایت میکنند. از اینجا، هم چنان که از همه پایگاههای مقاومت ایران در هرکجای جهان و همچنین از قرارگاههای ارتش آزادیبخش ملی در مرزهای ایران، به ملت ایران و به شهیدان قیامهای حق طلبانه آنها درود میفرستم.
در پیروزی آزادی، و درهم پیچیدن طومار شب سیاه حاکمیت آخوندی، با ورود ارتش آزادی به خاک میهن به همت ملت رشید ایران و در جایگزینی آلترناتیو دموکراتیک، شورای ملی مقاومت، هیچ تردیدی نیست. آری میتوان و باید ایرانزمین را آزاد وآباد و دلشاد نمود.
میتوان و باید.
میتوان و باید.
میتوان و باید…
سلام بر خلق ــ سلام بر آزادی متشکرم
- برچسبها:مردم ایران