سخنرانی مریم رجوی در كنفرانس بین المللی ژنو
هموطنان عزیز!
خوشحالم که بار دیگر در ژنو در کنار شما هستم؛ در پایتخت اروپایی ملل متحد، در شهر نهادهای عالی حقوق بشر و پناهندگی، شهری که مهمترین معاهدات بشر دوستانه به نام آن ثبت شده است. برای مردم ایران، ژنو یادآور شهید بزرگ حقوق بشر، دکتر کاظم رجوی است که در چند کیلومتری مقر ملل متحد توسط تروریستهای اعزامی خامنهای و رفسنجانی خونش به زمین ریخته شد.
سالها پیشتر، وقتی که کاظم رجوی در همین ژنو استاد دانشگاه بود، درست در روز اول مهر ۱۳۵۰ نامهیی به دستش رسید. در آن نامه نوشته شده بود که دیکتاتوری شاه، برادرش مسعود رجوی را دستگیر کرده است. این خبر آتشی به جانش انداخت و زندگیش را به کلی دگرگون کرد.
فعالیت دامنهدار او برای نجات جان مسعود رجوی را نمیدانم چگونه توصیف کنم. من مستقیماً از خود کاظم شرح بخشهایی از آن کار بزرگ را شنیدهام یا بسیاری نکات را در کتاب دستنویس کاظم خواندهام که حقیقتاً اعجابآور است. در اصل، بازهم داستان انسان است و دریای تواناییش که وقتی برانگیخته میشود و تصمیم میگیرد، غیرممکنها را ممکن میکند. و همین تلاشهای بیوقفه دکتر کاظم بود که نهایتاً منجر به لغو حکم اعدام مسعود و تبدیل آن به حبس ابد شد.
در میان آن گفتهها و نوشتهها، نامهای دوستان و همدلان کاظم در آن پیکار سخت، بارها تکرار میشود که برای قدردانی، باید از آنها یاد کنم: نخست، بزرگ زن سوئیسی خانم ماری لوئیز دومویید فقید که رئیس کمیته سوئیسی دفاع از زندانیان سیاسی بود. او هیچگاه مسعود را ندیده بود و تا آخر عمر هم ندید. اما هفت سال برای آزادی مسعود جنگید. یک بار که از سکوت حاکم درباره دیکتاتوری شاه به خشم آمده، به وزیر خارجه وقت سوئیس نوشته بود: «دیوار سکوت، دیواری است که ما آن را هرگز نمیپذیریم.» و پرسیده بود که «تا کی برای فروش مقادیری اسلحه به رژیمهای دیکتاتوری میپذیریم که شرافت خود را واگذار کنیم؟».
همچنین پروفسور ژان زیگلر که دوست نزدیک، همفکر و همدل کاظم و حامی او در آن سالها بود و حالا هم حامی بزرگ اشرفیهاست. و نیز کریستین گروبه که به درخواست کاظم، شجاعانه وکالت مسعود را قبول کرد، به تهران رفت و در دادگاه نظامی که مسعود را محاکمه میکردند، شرکت نمود. و همچنین برتیه پرگو که ریاست انجمن بینالمللی خانوادههای زندانیان سیاسی ایران را بهعهده گرفت. درود بر همه آنها که در این کارزار ارزشمند، کاظم را همراهی کردند؛ ازجمله کریستین پرگو.
اجازه بدهید در اینجا چند سطر از کتاب دکتر کاظم را برایتان بخوانم.
«عصر روز۲۸بهمن۱۳۵۰ آقای کریستیان گروبه از تهران بازگشت. او در فرودگاه مصاحبه مطبوعاتی افشاگرانهیی علیه دادگاههای نظامی ایران نمود و از همانجا مستقیماً به منزل من آمد و نامههایی را که مسعود به وی داده بود به من داد و تأکید نمود که در دادگاه به مسعود گفته است «چرا اینقدر سعی میکند همه اتهامها را خودش به گردن بگیرد؟» و مسعود به او جواب داده بود: «من میدانم که مرا اعدام خواهند کرد پس بگذار از جرم دیگران کاسته شود».
آقای گروبه گفت: «مسعود و سه نفر دیگر که دادستان برای آنها حکم اعدام تقاضا کرد، سعی داشتند کلیه اتهامها را به گردن بگیرند. گویی در این زمینه مسابقه گذاشته بودند. اما مسعود بیش از دیگران موفق بود».
بعد از شنیدن حکم دادگاه در مورد مسعود و تأیید و قطعیت آن، دکتر کاظم در مصاحبه با تلویزیون سراسری سوئیس گفت: «امروز ۱۰ روز است که محکومیت به اعدام برادرم برای بار دوم تأیید و قطعیت یافته است. ده روز است که وقتی زنگ در به صدا درمیآید، وقتی تلفن زنگ میزند، یا کسی بسادگی میپرسد آیا اطلاع داری؟ دلم فرو میریزد. زیرا فکر میکنم که خبر بد، خبر اعدام، خبرتیرباران، و بالاخره خبر سرنوشت را آوردهاند.
دلم به کار نمیچسبد، زندگی و زیبائیهایش را فراموش کردهام. ای کاش مرا میگرفتند و بجای برادر جوانم زندانی میکردند. حالا ببینید شکنجه روانی پدر و مادر سالخوردهام چه اندازه است؟» دکتر کاظم در ادامه این مصاحبه، خطاب به مردم سوئیس میگوید: «حالا مشخصاً از شما بیننده محترمی که این خوشبختی را داشتهاید که چنین اضطرابهایی را نشناسید. تقاضا میکنم بیکار ننشینید و فکر نکنید ایران آن سر دنیاست و به من مربوط نیست. نه! به شما مربوط است؛ چرا که قیام برای آزادی دیگران، از ویژگیهای مردم آزاده است».
بله، تمام مسأله همین است که آنروز کاظم آن را فریاد کرد: قیام برای آزادی دیگران. انگار که کاظم برای همین امروز صحبت کرده است. برای دفاع از مجاهدان آزادی در لیبرتی و اشرف و برای دفاع از زندانیان سیاسی و زیرشکنجه در سراسر ایران. درود بر کاظم رجوی که چنانکه خودش گفته بود، تاریخ حقوق بشر ایران را با خون خود نوشت.
داشتم از شهر ژنو میگفتم؛ نزدیک دو سال است که هر روز و هر روز از قلب این شهر، فریادهایی برمیخیزد که وجدان انسانها را به بیداری میخواند. این فریاد ایرانیانی است که برای دفاع از مجاهدان آزادی در اشرف و لیبرتی و برای دفاع از حقوق زندانیان سیاسی و مردم ایران، تحصن کردهاند.
این پایداران، این ایستادگان که از سراسر جهان خود را به این جا رساندهاند یا بعضاً به تازگی از ایران آمدهاند، به کلمه حقوق بشر و کلمه حقوق پناهندگی روح و جان بخشیدهاند. خواهر عزیزم، فائزه رجبی هم که ۱۷سال پیش، مصادف با همین روزها، توسط دیپلمات تروریستهای رژیم ایران در ترکیه ترور شد، در همین مسیر و دفاع از همین حقوق، جانش را فدا کرد. حالا پس از گذشت ۶۷۰ روز از این تحصن، هنوز بسیاری گوشها آنها را نمیشنود و هنوز بسیاری چشمها آنها را نمیبیند، اما یقین داشته باشید که سرانجام همین فریادهاست که دیوارهای سکوت و سنگدلی را خواهد شکافت و همین استقامتها و شور آزادی است که سرانجام پیروز خواهد شد.
حضار محترم!
شهادت هفت مجاهد آزادی و مجروح شدن بیش از یک صد نفر در اثر حمله رژیم آخوندی به لیبرتی، اشکهای بسیاری از چشمان هموطنان ما در داخل و خارج ایران جاری کرد. اما فراتر از آن عزمها را محکمتر ساخت و وجدانها را برانگیخت.
درصحنه سیاسی، این حمله گویای بن بست آخوندها در دوران سرنگونیشان است.
چنانکه مسعود رجوی گفت: «دشمن زبون و ضدبشر، بیشتر و سرختر از این نمیتوانست ورود به مرحله سرنگونی و ترس و وحشت خود از مجاهدین و ارتش آزادی را همزمان با قیام تودههای مردم عراق علیه ارتجاع و استبداد گواهی کند».
حقیقت این است که رژیم ولایت فقیه در مرحله سرنگونی است. در همین روزها به اعدام دهها زندانی در شیراز و کرج و اراک و کرمانشاه و زاهدان دست زده است. این اعدامهای بیوقفه برای مهار سیل طغیانها و خشم عمومی است. برای پوشاندن بحرانهایش در آستانه انتخابات نمایشی است.
از طرف دیگر به اصرار دیوانهوار آخوندها در تولید بمب اتمی توجه کنید: همین دیروز چهلمین دور مذاکرات بیهوده دولتهای غرب با این رژیم در قزاقستان برگزار شد.
سوال اساسی اینجاست که چرا آخوندها نمیتوانند از برنامه اتمی که این همه بحران برایشان ایجاد کرده، دست بکشند؟ چرا نمیتوانند امتیازهای سخاوتمندانه این دولتهای مماشاتگر را بپذیرند؟ زیرا این رژیم ضعیفتر از آنست که قدرت چنین مانورهایی داشته باشد. یعنی نه میخواهد و نه میتواند یک قدم کوتاه بیاید، زیرا میداند که زودتر سرنگون میشود.
همچنین باید تأکید کنم که تشدید دخالتهای این رژیم در سوریه که قتل عامهای روزانه را هدایت میکند، و توطئههایش برای مهار قیام میلیونی مردم عراق و بکارگیری گسترده تمام جریانهای بنیادگرای وابسته به این رژیم، از خاورمیانه تا آفریقا مشخصاً ناشی از تنگنای دوران سرنگونی است.
بنابراین شرائط لازم برای یک تغییر بزرگ آماده است و آنچه اهمیت تعیین کننده یافته، نقش همین مقاومت است. این واقعیت را همگان در وحشت دائمی و بیانتهای آخوندها از اشرفیها مشاهده میکنند. آنها از مجاهدین بیسلاح وحشت دارند. از اشرفیهای محاصره شده قالب تهی میکنند. و حتی از همین مجاهدان در لیبرتی در این زندان بیحفاظ وحشت دارند. زیرا میدانند که آن عاملی که قادر است آمادگی جامعه ایران و پوسیدگی و فلاکت رژیم حاکم را به سرنگونی بالغ کند، همین جنبش مقاومت است. بله آخوندها باید برخود بلرزند، زیرا سرنگونی دیکتاتوری مذهبی حاکم بر ایران، رسالت ماست. این سوگند ما و تعهد بزرگ ماست و آن را قطعاً محقق خواهیم کرد.
یاران مقاومت!
آن ۵۰ زن و مرد سرفرازی که در ۶ و ۷ مرداد و ۱۹ فروردین پرکشیدند، آن مجاهدان صدیقی که به علت ممانعت از درمانشان توسط دولت عراق جان باختند، و حالا هفت شهیدی که در ۲۱ بهمن به جاودانه فروغها پیوستند، آنهایی که نقص عضو شدند و مجاهدانی که مجروح شدند، همه و همه، بهای بیداریها و انگیزشها هستند؛ جان مایه مقاومت و مبارزه مردم ایران و دینامیزم پیشروی آنها به سوی آزادی هستند. آری، آنها منادیان آزادی و برابری و دمکراسی در ایرانند.
برای آنها آزادی و برابری لفظ و حرفی نیست که روی کاغذ متوقف شده باشد، بلکه قیمتش را با گوشت و پوست خود میپردازند. آری، با همین رزم و رنجهاست که آنها الهام بخش زنان و جوانان ایران در مبارزه علیه رژیم ولایت فقیه شدهاند؛ جنبشی که صداقت و فداکاری سرلوحه آن است، جنبشی عاری از قدرتپرستی، تطهیر شده از چشمداشت و عاری از ستم و بهرهکشی، وجنبشی با عاطفهها و پیوندهای خللناپذیر با سرکوبشدگان در ایران اسیر. این جنبشی است که کلید آینده ایران است و بی تردید پیروز خواهد شد.
حضار محترم!
هفته گذشته در پارلمان فرانسه، موقعیت اضطراری غیرقابل استمراری را که با حمله ۲۱ بهمن به لیبرتی شکل گرفته، تشریح کردم. بیخانمانسازی مجاهدان اشرف، طرحی بود که فاشیسم دینی حاکم بر ایران به دیکتاتور عراق دیکته کرده بود و متأسفانه نماینده ویژه دبیرکل هم این مأموریت را پذیرفت. او در ارتباط تنگاتنگ با سفیر رژیم ایران در بغداد و مقامهای رژیم در تهران، این پروژه را پیش برد و این ماموریت را با سه دروغ بزرگ به انجام رساند:
یکی انطباق دروغین لیبرتی با استانداردهای انساندوستانه، دیگری وعده انتقال سریع به کشورهای ثالث، و سومی امنیت در لیبرتی. او از ابتدا میدانست که هیچیک از این سه وعده واقعیت ندارد. رسم رایج این است که از قانون شکنی دولتها به سازمان ملل شکایت میکنند. حالا ما آمدهایم بپرسیم از قانون شکنیهای خود سازمان ملل، نزد چه کسی داد خواهی کنیم؟ چه مرجعی به این شکایت رسیدگی میکند که سازمان ملل در پرونده اشرف و لیبرتی، جانب دیکتاتوری عراق جدید را گرفت؟ نزد چه کسی دادخواهی کنیم که سازمان ملل یک زندان را به پناهندگان بیدفاع تحمیل کرد و دهها هشدار ما را نسبت به وقوع یک فاجعه انسانی نادیده گرفت؟
آقایانی که در ملل متحد تصمیم میگیرید! شما گفتید از افتضاح قتل عام سربرنیستا سرافکندهاید. گفتید که از رسوایی کشتار مردم تامیل سرافکندهاید. بفرمایید؛ اگر میخواهید گناه همراهی و همکاری با فاشیسم دینی در کشتار اعضای مقاومت از شما زدوده شود، از این مسیر اشتباه بازگردید. و نماینده بیطرفی برگزینید که بتوان بر قول او مبنی بر حفظ امنیت ساکنین، تکیه نمود.
از همین رو من از اینجا، از دبیرکل ملل متحد، میخواهم که سریعاً یک کمیسیون تحقیق تشکیل دهد تا همه دستهای آغشته به خون برملا شود. من همچنین شورای حقوق بشر را که هم اکنون اجلاس آن در جریان است، به تشکیل کمیسیون تحقیق فرامیخوانم. این قدم اول برای جلوگیری از یک فاجعه است.
و اما در مورد رویکرد کمیساریای عالی پناهندگان نیز باید یاد آوری کنم که کمیساریا در شهریور ۱۳۹۰ اعلام کرد که مجاهدان اشرف، از حفاظتهای بین المللی برخوردارند. بنابراین سئوال ما این است که چرا این حفاظت در اختیار ساکنان قرار داده نشد؟
چرا کمیساریا به فشارهای مالکی برای جابجایی اجباری تن داد در حالیکه قبل از آن اعلام کرده بود که پروسه مصاحبهها در جنب اشرف میتواند برگزار شود؟ انتظار این بود که ادعای همخوانی لیبرتی با استانداردهای بینالمللی را رد کند و در مقابل این اقدام بایستد.
انتظار این بود که کمیساریا براساس شرح وظائفش، مسئولیت لیبرتی را بهعهده بگیرد و به یادداشت تفاهم نماینده ویژه و دولت عراق و مالکی که هدفش زمینه سازی برای نابودی مجاهدین بود، تن ندهد. اگرچه باید بگویم که موضعگیری بلافاصله کمیسرعالی، مبنی بر محکومیت جنایت ۲۱بهمن قابل، تقدیر است. ولی جلوگیری از ادامه این جنایت، نیاز به اقدامات عملی دارد. کمیساریایعالی پناهندگان باید مسئولیت کامل مجاهدان در لیبرتی را براساس وظایف تعریف شدهاش بهعهده بگیرد. بنابراین تأکید میکنم که اعلام پناهندگی جمعی مجاهدان لیبرتی و اشرف، یک اقدام بازدارنده در برابر حملات بعدی است و همچنین بازگشت سریع مجاهدان به اشرف، راهحلی جدی برای ناامنی لیبرتی است.
واقعیت این است که ناامنی در لیبرتی یک مسأله اضطراری است.
بیش از سه هزار نفر در آن جا توسط نیروهایی محاصره شدهاند که قبلاً دوبار دست به قتل عامشان زدهاند. و اینبار هم در حمله موشکی به آنها دست داشتند. آنها در بنگالهایی بهسر میبرند که با هر شلیکی تبدیل به ترکش میشود. هیچ پناهگاهی ندارند، هیچ حفاظی ندارند و دولت عراق حتی از مجهز شدن افراد به کلاه خود یا جلیقههای حفاظتی شهری جلوگیری کرده است. در یک کلام، همه چیز در آن جا برای یک فاجعه، آرایش یافته است.
همین سه روز پیش، نیروی قدس سپاه پاسداران، از زبان سردمدار یک گروه وابسته به خود به نام جیش المختار، اعلام کرد ما در آینده نزدیک دوباره به مجاهدین حمله میکنیم و تأکید کرد که دستورات سیاسی و نظامی را از شخص خامنهای دریافت میکند.
در حقیقت به دلیل بحران و شکنندگی رژیم، هر آن ممکن است خامنهای در صدد حمله دیگری برآید. بههمین دلیل نباید حتی یک روز را برای انتقال مجاهدین از این کمپ از دست داد. این را هم بگویم که ادامه مصاحبهها در لیبرتی و انتقال محدود و تدریجی افراد به کشور ثالث، هیچ مسئلهیی حل نمیکند؛ جز اینکه اوضاع را عادی جلوه میدهد و راه را برای حملات بعدی علیه اکثریت باقیمانده در آنجا باز میکند.
حفاظت و امنیت فوری ساکنان، ایجاب میکند که آمریکا که در قبال حفاظت آنها مسئولیت دارد یا همه را به این کشور منتقل کند و اگر این عملی نیست، همه آنها سریعا به اشرف بازگردند و رفتن به کشور ثالث از آنجا صورت گیرد.
اشرف امنتر است، زیرا مساحت آن نزدیک به هشتاد برابر بیشتر است. در نتیجه افراد بیشتر میتوانند پراکنده شوند. اشرف، سنگر و پناهگاه و ساختمانهای محکم دارد. و اگرچه در ربع قرن گذشته ۲۱ بار هدف حملات موشکی و بمباران رژیم آخوندی قرار گرفته، اما بر اثر آن فقط یک نفر به شهادت رسیده و همین نشان میدهد که از امنیت نسبی برخوردار است.
من امیدوارم دبیر کل ملل متحد و کمیسرعالی، آنتونیو گوترز، و کمیسر عالی، ناوی پیلای، حساب خودشان را از توطئه کثیفی که به اسم سازمان ملل علیه فرزندان مردم ایران به اجرا در آمده است، جدا کنند و به موضعگیری و اقدامات عملی مبادرت کنند. هشدار میدهم سکوت در مقابل دولت عراق، راه را برای جنایتهای بعدی باز میکند.
هممیهنان عزیز!
تمام داستان این است که آخوندها در مرحله سرنگونیاند.
آنها از بحرانی در نیامده، در بحران دیگر فرو میروند. هیچ جای حکومتشان نیست که شرحه شرحه و پوسیده نشده باشد. نه مشروعیتی دارند، نه پشتوانه و ذخیرهیی. آخوندها سرنگون میشوند، زیرا یک جنبش مقاومت گسترده، آماده و سازمانیافته و رزمنده، در برابر آنها قد علم کرده است. زیرا یکانهای ارتش آزادی در داخل میهن برای آن آماده میشوند.
تمام دعوا این است که ما و ملتمان یک ایران دمکراتیک میخواهیم؛ یک جمهوری بر اساس جدایی دین و دولت و برابری زن و مرد، یک ایران بدون اعدام و شکنجه و یک ایران غیر اتمی. پس باز هم به نام آزادی و بهنام حقوق بشر و بهنام تمام شهدای مردم ایران، شعلههای نبرد و پیکار را فروزانتر میکنیم؛ تا روزی که ایران گلستان آزادی و عدالت شود، و تا روزی که ملت اسیر و در زنجیر، به آزادی و خوشبختی دست یابد. آری، بیتردید، مبارزه و نبرد و قیام ملت ایران و فرزندان دلیر آن، بر دیکتاتوری آخوندی پیروز خواهد شد.
سلام بر مردم ایران،
سلام بر آزادی،
سلام بر همه شما.
- برچسبها:اروپا